اكنونزمان اين خداحافظي فرا رسيد و در ماه اوت 2008 دنياي انفورماتيك شاهد يكواقعه تاريخي شد. بيل گيتس رئيس غول نرمافزاري دنيا با 76 هزار كارمند در102 كشور دنيا و با حدود 52 ميليارد دلار گردش مالي سالانه، اين شركت رابه دستان استيو بالمر، مدير اجرايي مايكروسافت سپرده و خود با اين شركتوداع ميكند.
همانطور كه گفته شد، بيل گيتس قصد دارد پروژه ايبا عنوان «نجات دنيا» را با هدف كمك به كشورهاي جهان سوم در بنياد خيريهبيل و ملديندا گيتس اجرا كند.
اين بنياد براي مبارزه با مالاريا،گرسنگي و حركت به سوي توسعه، 63 ميليارد دلار براي كمك به كشورهاي درحالتوسعه در نظرگرفته است. بيل گيتس كسي كه مايكروسافت را با آرزوي قراردادن يك PC روي هر ميز و در هر خانه، بنا نهاده بود، كار تمام وقتش رادراين شركت رها كرد تا به فعاليتهاي بشردوستانه خود بپردازد. در جشني كهبه مناسبت خداحافظي او برگزار شد، 800 نفر از كارمندان مايكروسافت كه باقيد قرعه انتخاب شده بودند حضور داشتند. او در جريان اين جشن گفت:مايكروسافت از محدود كمپانيهايي است كه با يك رويا شروع شد: روياي مهمكردن نرمافزارها. روياي وجود داشتن كامپيوترهاي شخصي. اينها آرزوهاي منو پل آلن بودند كه زماني خيلي احمقانه به نظر ميرسيدند. گمان نميكنمروزي در زندگي من وجود داشته باشد كه بدون فكر كردن به مايكروسافت وكارهاي بزرگي كه ميتوان به كمك آن براي جهان انجام داد، گذشته باشد. پلآلن كسي بود كه با بيل گيتس و در يك گاراژ كوچك درسال 1975براي راهاندازيچيزي كه اكنون مايكروسافت ناميده ميشود، همكاري كرد.
او در جرياناين جشن دوستانه گريزي نيز به خاطرات گذشته مي زند: يادم است كه من واستيو (بالمر) يك شب كامل با هم نشستيم و فكر مي كرديم كه آيا ممكن استروزي يك كمپاني مايكروسافت يا هر كمپاني ديگري يك ميليارد نسخه فروشداشته باشد. اين عدد خيلي زيادي است! من آن چيزهايي را كه بعضيهافكرميكنند مايكروسافت در آنها پيشرفتي نداشته است، دوست دارم. بله، مااشتباه هم ميكنيم. اما بر ميگرديم و از اشتباهاتمان درس ميگيريم.بسياري از موفقيتهاي امروزما ازهمين طريق به دست آمدهاند.
دريكي از سالها، من ايميلي به يكي از روزنامهها فرستادم و از آنها پرسيدمچگونه ويندوز ميتواند بهتر باشد؟ و آنها جواب دادند كه اين قسمت از ايميلواقعاً براي شان تكاندهنده بوده است! من نيز در جواب گفتم: شما فكرميكنيد من تمام روز چه كار ميكنم؟ ارسال ايميلهايي مثل اين، كار هر روزمن است!
براي من، بعد 33 سال، اين تغيير خيلي بزرگي است. من معتادمبه اينكه به مايكروسافت بيايم. بعضي روزها بچهها را در ماشين سوار ميكنمتا به مدرسه برسانم شان، ولي وقتي كه شروع به رانندگي ميكنم، فكرم مشغولكارهايم در مايكروسافت ميشود و به سمت آنجا حركت ميكنم، تا اين كه آنهابه من ميگويند: «چرا داريم به مايكروسافت ميرويم؟» و من دوباره فرمان رابه سمت مدرسه كج ميكنم!
مطمئنم كه يك روزي در همين ماه آينده، درحالي كه غرق در افكارم براي توسعه دادن نرمافزاري هستم، به طور اشتباهيبه طبقه پنجاهم (اتاق قبليم) ميروم و از آنجا به طبقه پايين (اتاق جديدم)بر ميگردم و بالاخره به خاطر اين حواسپرتيها از مايكروسافت اخراجمخواهند كرد!
مكالمه يا منظره دوستانه استيو بالمر و بيل گيتس از ديگر بخشهاي جذاب اين مراسم بود:
بيل گيتس:من و استيو هر دو در هاروارد بوديم. من پر انرژي بودم و ايدههايي در ذهنداشتم. يكي از دوستان كه استيو را ميشناخت، من را به او معرفي كرد و گفت:«اين پسر مثل خودت فوق انرژي است، پسر مرتبي هم هست». ما با هم آشنا شديمو با هم به سينما رفتيم. مشتركات زيادي هم داشتيم و از آن روز با هم شروعكرديم؛ درباره ايدههايمان و كارهايي كه ميخواستيم انجام دهيم، صحبتكرديم؛ واقعاً جالب بود.
بالمر: بيل و آلن با منمصاحبه كردند. بعد پدر و مادر بيل مرا به ناهار دعوت كردند. من قبلاً يكبار با آنها ملاقات كرده بودم. بعد از پايان مصاحبه كاري، احساس مي كردمكه اين منحصر به فردترين مصاحبهاي بود كه انجام دادهام. بيل گفت: «بسيارخوب، من شهر را ترك خواهم كرد. اين ماشين من. مراقب خودت باش.» من او رابه فرودگاه رساندم و او از ميانه مصاحبه كاري به تعطيلات رفت. از همانجامن حدس زدم كه استخدام شدهام!
گيتس: من ميدانستم كه استيو را ميخواهم. من ميدانستم كه به استيو نياز دارم. چون هرقراردادي مثل يك معجزه است بايد تخمين زد كه چه بايد كرد، چگونه قيمتگذاري كرد، چگونه به كارمندان حقوق داد. به به دوستانم حقوق زياديندادهام و از ايشان شرمندهام. خصوصاً از استيو شرمندهام كه مدامميگفتم: «هي، بيا اينجا»!
گيتس: من به تعطيلاترفته بودم و در قايق نشسته بودم و در همان حال ما از طريق تلفن بيسيم، باهم در مورد دستمزد بالمر مذاكره ميكرديم. ما از فرمولي استفاده ميكرديمكه دستمزدش حدود36000 دلار يا...
بالمر: 40000يا 50000 دلار!
گيتس: من با دوستاني بودم كه مدام ميگفتند: «هر چقدر ميخواهد به او بده»!
بالمر:او به من گفت: «نگران نباش!». من به خاطر بيل به مايكروسافت آمدم. من ازبرنامهنويسي چيزي نميدانستم، درباره كامپيوترهاي شخصي هم اطلاعاتينداشتم. اما بيل را ميشناختم و ميدانستم كه يك كمپاني موفق دارد.ميدانستم كه بيل يك فرد موفق و زيرك است و مطمئن بودم كه اتفاقات خوبي درپيش خواهد بود.
بالمر: روزي كه قصد داشتممايكروسافت را ترك كنم با خودم گفتم: «احمقانه است! من درسم را در دانشگاهرها كردهام و آمدهام در يك كمپاني با 30 كارمند، دفتردار شدهام».والدينم به دانشگاه راه نيافته بودند. پدرم دبيرستان را به پايان نرساندهبود و رها كردن تحصيلات من، از سوي آنها كار درستي محسوب نمي شد... من يكبار ديگر با بيل و پدرش براي شام بيرون رفتم. بيل براي اينكه مرا از رفتنباز دارد، گفت: «تو اين كار را نخواهي كرد. تو اين كار را نخواهي كرد. تواين كار را نخواهي كرد. ما ميخواهيم روي هر ميز و در هر خانه يك كامپيوتربگذاريم. اين اصلاً كار ارزشمندي نيست كه تو تجارت را رها كني و بهدانشگاه برگردي.» شايد بارها او اين آرزوها را تكرار كرده بود، اما اينبار لحن سخنش به گونهاي بود كه مرا براي ماندن متقاعد ساخت.
گيتس:در روزهاي اول، ما به طور باورنكردني سخت كار ميكرديم. آن روزها يكي ازسرگرميهاي ما اين بود كه تلاش كنيم تا اتومبيل خودمان را در اولين محلپاركينگ، پارك كنيم، اين يعني اينكه ما از همه زودتر آمدهايم. اگر درهنگام رفتن اتومبيلي در سمت چپ شما پارك بوده باشد، بدين معني بود كه صاحبآن شما را «دور زده است»، يعني قبل از شما آمده و بعد از شما مي رود. خيليتحقير كننده بود كه كسي شما را دور بزند!
گيتس:حدود 9 ماه بعد، من و استيو به همراه مل براي شام بيرون رفتيم و مل گفت:«يكي آمده كه از من سختكوشتر است. من واقعاً خيلي زود ميآيم و خيلي ديرميروم، اما او هر روز از من زودتر ميآيد و ديرتر هم ميرود. بايد بفهممكه او كيست.» بعد از شام ما به پاركينگ رفتيم و مل ماشين آن فرد را به مانشان داد. استيو به آن نگاه كرد و گفت: «يك لحظه صبر كنيد! اين اتومبيلاجارهاي است كه ما چند ماه پيش گرفتيمش و يادمان رفت پسش بدهيم!»
در بخش ديگر مراسم گيتس و بالمر به سوالات تعدادي از كارمندان پاسخ دادند:
مهمترين دستاوردهاي شما چه بود؟
بيل گيتس: ما افكار مردم درباره نرمافزار و كامپيوتر را تغيير داديم. من فكر ميكنم اين مهمترين كاري بود كه انجام داديم.
استيو بالمر:بيل كارهاي بزرگ زيادي انجام دادهاند كه ميتوانند به آنها افتخار كنند.تنها كافي است به اتفاقات زيادي كه در عرصه كامپيوتر رخ داده، فكر كنيد.صنعت نرمافزار اصلاً وجود نداشت، اما حالا وجود دارد. هيچ كامپيوتر شخصيوجود نداشت. بيل واقعاً در تولد كامپيوتر شخصي نقش ويژه اي داشت. در حقيقتبيل كامپيوتر شخصي IBM را طراحي كرد. اين واقعه تاريخي فراموش نشدني است.
دربعضي از رويدادهاي چالشي ما از نقش رهبر را به عهده داشتيم. اين خيلي بهتراز دنباله رو بودن است و براي ما جالبتر بود. عالي است كه شما مردم راشگفتزده كنيد. خيلي از كارمندهاي فعلي مايكروسافت تاكنون موفق نشدهاندكه اين حس را بچشند. ما قدم به قدم با كمپانيهاي بزرگيجنگيدهايموبرآنها پيروز شدهايم. Windows. با2 OS/ جنگيد و بر آن پيروزشد.
بزرگترين اشتباهتان چه بود؟
بيل گيتس: بزرگترين اشتباهمانوقتي بود كه توجه نكرديم نرمافزار در آينده ممكن است به كدام سو برود وزودتر روي اين موضوع كار نكرديم. بعضي اوقات چيزي محبوبيت دارد و شما سهتا چهار سال وقت نياز داريد تا آن را آماده كنيد.
وقتي كه ما كاربر روي واسط گرافيكي را آغازكرديم، به رقبايمان هم گفتيم كه روي اين موضوعكار كنند، اما آنها اين كار را نكردند. مشخص است كه اين يك اشتباه بزرگ ازجانب آنها بود كه با مشكلات بزرگي روبهروشان كرد. در صنعت نرمافزار،بايد پيچهاي جاده پيش رو را پيشبيني كنيد. ما خيلي از اين پيچها راپيشبيني كرديم. آنها هميشه ميگفتند «هي ببينيد، مايكروسافت به قله رسيدهاست» و 20 سال است كه همين حرف را تكرار ميكنند. دليلش اين است كه ماپيچها را به موقع پيشبيني كرديم، اما خيلي از آنها را نيز از دست داديم.
بالمر: يك روز تصميم گرفته بودم تا اشتباهاتمان را روي كاغذ فهرست كنم، اما وقتي كه فهرست خيلي طويل مي شد، ترسيدم و آن را كنار گذاشتم!
بعد از يك ساعت پرسش و پاسخ، بيل و استيو با چشمان گريان، نطق خداحافظيشان را ايراد كردند.