سلام. حالت چطوره؟ خوب هستی؟ امروز یه نامه که یه عاشق واسه امام زمان (ع)نوشت رو برای شما آماده کردیم که تو مایه های داستان هم هست. اگه یه وقت بذاریبخونی مطمئن باش که خوشت میاد. اینو نمی گم که مطالب این پایگاه حرف ندارن... ولیخداییش همه ی داستانهایی رو که تو این پایگاه می ذاریم داستانهای خوندنی ای هستنکه اگه تو اینترنت دنبالش بگردی فقط اینجا پیدا می کنی. حالا نمیخوایم از اینپایگاه اطلاع رسانی تعریف کنیم. چون خوبی یا بدی رو باید شما عزیزان بگید. پس یهقول به ما بدین که واسه هر پست و مطلبی که ازش خوشتون اومد یه نظر بذارین تا مابدونیم کاربرهای این پایگاه بیشتر از چه موضوعاتی استقبال می کنن. خیلی ازتونممنونیم... حالا دیگه برین سر وقت نامه ی زیر:
محبوب من ، برای آمدنت سراپای خود را عطرآگین می کنم. پاهایم را در حوض نقرهخواهم شست و با گلابی ناب و عقیق مصر خواهم آلود.
روی ماه دستمال نمدار می کشم نوک قاشق آسمون رو می چشم
می پاشم ســتاره ها رو ســر رات کـه بیای قـــدم بـــذاری رو چـشم
لباسی از آینه می پوشم و دکمه ی دلتنگی را باز می کنم... ترانه ی انتظار تو راکه می نویسم ، مرغان سفید نوروزی بر فراز دفترم به پرواز در می آیند...
واسه ی اومدنت برنـــامه هــا همه ی جاده ها آب پاشی میشه
نوک هر پرنده ای شاخه گلی کف رودخونه هامون کاشی میشه
دیروز جمعه بود... در همین خیابان ، نبش خیابان جام جم ایستادم... بر درختسنوبر چه ازدحامی بود...! روی شاخه هایشان ، شمردم هفت لانه ی گنجشک بود.گنجشک هاکه نوکشان را حنا بسته بودند به لانه هایشان می رفتند ، جیک جیکی می کردند ودوباره بازمیگشتند... می خواستم مشتی جیک جیک بیاورم... وسیله ای نداشتم...مدتهاست جیبهایم را گم کردم...
شبها رو جمع می کنم ، تا میزنم رنــگ روغنی به فــردا می زنم
هــمـه ی تلخی ها رو دور میریزم طـعم شیرینی به دریـا می زنم
یـه حـســاب تــازه ای بــاز میکنم شکل ماهت رو پس انداز میکنم
اصلا بهار می شود که تو بیایی... به همه گفتم یارمان فراموشکار نیست... گاهیبرای رنجهایت مثل چنین شبی که سالروز شهادت پدر توست آنقدر گریه می کنم و اشکهایمرا با پیراهنم خشک می کنم که لباسم برایم کوچک شود...
پس نازنین...
غزل غزل داد ، توی کوچه های شمشاد با لب ترانه فریاد ، گل نرگس باغت آباد.