loading...
بهترین اس ام اس
بهنام علیپور بازدید : 78 یکشنبه 16 آبان 1389 نظرات (0)

عبادتی که بر باد است!

عبادت

اشاره:

چه بسا عبادتهایی که بی هدفند، نه خود حرکتی دارند و نه در صراطی مستقیم حرکت می کنند، جز خستگی جسمانی ثمری و اثری ندارند. عبادتهایی که از عبودیت سرچشمه نگرفته اند اینگونه اند، عبادت منهای عبودیت به اسکناسی می ماند که بدون پشتوانه است، چنین عبادتی هر چقدر هم که بسیار باشد، بی ارزش است.

شرح بیشتر این ماجرا از زبان عالم فرزانه، استادصفایی حایری شنیدنی است:

"رِندى می خواست مرا نقد بزند و بشناسد، اما آنقدر ناشیانه كه من هم فهمیده بودم و خودش هم فهمیده بود كه من فهمیده ام، ولى به روى خود نمى آورد و با غرور مى گفت كه: من با خیلى ها گفت وگو كرد ه ام و از خیلى ها پرسیده ام كه براى رسیدن به كمال از چه راهى باید رفت. بعضى ها مرا به ریاضت دعوت كرده اند و به تمركز و خلوت دستور داد ه اند. بعضى به عبادت و ذكر و نماز و مستحبات. بعضى به خدمت به خلق و محبت و ایثار.

ببین این نماز، این ذكر، این ریاضت و این خدمت و یا این شهادت و جهاد، امرى و تكلیفى به آن رسیده است، پس تمامى اینها ارزش دارد و پذیرفته است و یا امرى به آنها نرسیده است، پس تمامیشان بر باد...

بعضى ها به جهاد و شهادت. تو چه مى گویى؟ تو كدام راه را انتخاب مى كنى.

پیدا بود كه من هر كدام از اینها را انتخاب كردم او به مقصود رسیده بود و من را در جوالى كرده بود و به چوب بسته بود.

من خندیدم و نگاهش كردم، بی تاب بود و تحمل نگاه را نداشت. مثل بچه ها اصرار مى كرد كه بگو عبادت یا...

گفتم هیچكدام. نه عبادت، نه ریاضت، نه خدمت و نه شهادت...

تعجب كرد و دید كه شكار از دستش پرید . او خیال مى كرد كه راهها را بسته و مرا به تور انداخته و از زبان خودم شناساییم كرده است. او حساب مى كرد كه اگر جوابش را ندهم، باز جوابش را گرفته است، اما حساب این یكى را نكرده بود و جا خورد.

گفتم نه شهادت، نه ریاضت، نه خدمت و نه عبادت، بل عبودیت، بل اطاعت.

از تو تنها عمل نمى خواهند. عمل اسكناس است كه ارزش ندارد. ارزش آن وابسته به پشتوانه ى آن است. مهم عبادت نیست، مهم عبودیت است .

ببین این نماز، این ذكر، این ریاضت و این خدمت و یا این شهادت و جهاد، امرى و تكلیفى به آن رسیده است، پس تمامى اینها ارزش دارد و پذیرفته است و یا امرى به آنها نرسیده است، پس تمامیشان بر باد...

صراط مستقیم، راه نزدیك، راه میان بر، همین عبودیت و اطاعت است، نه عبادت، نه ریاضت، نه خدمت به خلق و نه شهادت. شهادتى كه از امر او الهام نگیرد و خدمتى كه از او مایه نگیرد و ریاضتى كه از او نباشد و عبادتى كه نشان او را نداشته باشد، بر باد است . كُلُّ اَمرٍ ذى بالٍ لَم یبدأ بِبِسم اللَّه فَهواَبتَر . آنچه نشان او را بر خود ندارد، دم بریده است، ناقص است، بى ارزش است . آنچه از او نشان گرفت، معنى دارد، حتى اگر جمع كردن پشكل ها و پاك كردن بینى یتیمى باشد.

بیچارگى ما در این است که می خواهیم از استدلال و اشراق و عرفان و شریعت و طریقت به او برسیم . اینها ما را جز به خودشان نمى رسانند. و این است كه پس از یك عمر، جز خستگى، جز غرور، جز نخوت و نمایش، حاصلى نداریم.

هنگامیكه به كشف و شهودىمی  رسیم، به تسخیر و قدرتى مى رسیم، به صنعت و دانشى مى رسیم، آنچنانیم كه نگو و خیال مى كنیم كه رسید ه ایم و به حق راه یافته ایم، در حالى كه نه فقه و اصول، نه تفسیر و نه كلام، نه حكمت و نه اشراق و نه عرفان و سلوك، هیچكدام ما را نمى رسانند. آنچه ما را مى رساند عبودیت است و اطاعت است.

اطاعت هم امر می خواهد، تا دستورى نباشد، امتثالى نیست، اطاعتى نیست.

امر او هم از میان كارها به آن كارى گیرد كه مهم ترین است . در هر لحظه بیش از یك امر نیست و این امر به آن كارى تعلق گرفته كه اهمیت بیشترى دارد...

ما به جاى اینكه نقش خودمان را عوض كنیم و از بازیگر ى ها دست بكشیم، بازیچه ها را عوض مى كنیم و شغل ها را تغییر مى دهیم همین كه در یك مرحله از یك كار وازده مى شویم، دنبال كارى تاز ه تر و متنو عتر مىرویم و خیال مى كنیم كه آزاد شد ه ایم، در حالى كه شغل ها عوض شد ه اند. و این است كه پس از مدتى دوباره خستگى است ووازدگى. گاهى دنبال فقه هستیم و گاهى دنبال حكمت و گاهى دنبال عرفان و هر لحظه به ش كلى در مى آییم، ولى آرام نمى گیریم و نمى رسیم. بى ظرفیت و خسته و متحیر و خائف و محزون هستیم و نشان مى دهیم كه هنوز درمرحله ى ایمان هم شكل نگرفته ایم.

اگر به جاى این همه، بیاییم كارهایى كه امكانش را داریم بررسى كنیم و از این میان بهترینش و مهمترینش را انتخاب كنیم، راحت مى شویم و همانطور كه گفتیم در گرو اینكه به كارمان هم علاقمند باشیم، نخواهیم بود، ازاین سطح بیرون مى آییم و با ذوق و طبعمان حركت نمى كنیم.

و كسى كه در این كلاس می  نشیند دیگر شغل ثابثى نخواهد داشت، كه تا آخر عمر چنان خو اهم كرد و كجا خواهم بود، كه هر لحظه، همراه تحول ها، تكلیف تازه اى پیش مى آید. آنچه ثابت و پا برجاست، نقش ماست، كه عبودیت است و اطاعت، این است كه اصالت دارد، نه عبادت نه خدمت، نه ریاضت و نه شهادت.

با این دید دیگر در گروموقعیت ها نخواهیم بود، كه اگر با فلانى باشیم بهتر خواهم بود. اگر با فلانى ازدواج كنم،

به من رشد مى دهد و از این حر ف ها... چون هیچ كسى نمى تواند به تو رشد بدهد . این تو هستى كه در هرموقعیتى مى توانى رشد كنى و یا خسارت ببینى.

گیرم تو در كنار رسول باشى و یا همراه فاطمه، این درست كه اینجا زمینه بهتر است، ولى این هم هست كه تكلیف بیشترى از تو مى خواهند. در هر حال این زمینه ها مهم نیستند، وضعیتى كه تو مى گیرى و اطاعتى كه توخواهى داشت، تو را بالا مى برد و یا پایین مى آورد. البته این حرف ها بر ما كه با چیزهاى دیگر مأنوس بودیم، سنگینى مى كند. ما دوست داریم با فلانى باشیم و در فلان جا زندگى كنیم و اسمش را هم مى گذاریم خدا و رشد، غافل از آنكه رشد ما در گرو همین اطاعت و تقوى، همین عبودیت است؛ یعنى اینكه در هر موقعیتى تكلیفمان را بیاوریم و اسیر موقعیت هاى خوب و یا بد نباشیم، كه رسول مى گفت: ما اَدرى ما یفْعلُ بى ولابِكُم انْ أَتَّبِع الاَّ ما یوحى الَى(1)

من چه مى دانم براى من و یا براى شما چه پیش مى آید، با ما چه مى كنند. من از مرزم، من از وحیم وتكلیفم تجاوز نمى كنم. این نقش ثابتى است كه در كنار حادثه هاى متغیر به تو امن و تسلط مى دهد و راه نز دیك، صراط مستقیم تا رشد انسان، همین توحید، همین عبودیت، همین اطاعت و اتّباع رسول است . هر كسى هر چه مى خواهد بگوید، كه ما از راه نزدیك به حق مى رسانیم، یا چه ها مى كنیم و چه ها نمى كنیم. گُوشَت از این حرف ها پر باشد. این قرآن است كه راه نزدیك را نشان مى دهد و صراط مستقیم را معین مى كنید.

أَن اعبد ونى هذا صراطٌ مستَ (2)

نیك إِنَّنی هدینى ربى إلى صراطمستَقیم دیناً قَیماً ملَّةَ إِبراهیم حنیفاً و ما كانَ منَ الْمشْرکین (3)

اتَّبِعونى هذا صراطٌ مستَ (4)

این آیه ها و تمامى آیه هاى تقوا، از این صراط مستقیم حكایت مى كند، چون تقوى همین اطاعت است، همین اتباع

و اقتداى به رسول است.

همین طور كه دیدى عبادت را از عبودیت جدا كردیم چه بسیار عبادت هایى كه خودشان ویل و عذاب انسان است. هنگامى كه نماز همراه امر نباشد و تكلیف تو كار دیگرى باشد، این عبادت ارزشى ندارد و عبودیت نیست.

عبادتى عبودیت است كه با اطاعت اللَّه همراه باشد و از امر او الهام گرفته باشد (5)

 و این صراط مستقیم و راه نزدیك است كه تو را پیش مى برد، نه فقه و نه اصول و نه حكمت و عرفان و نه ریاضت و شهادت.

آنجا كه تكلیف دارم تا جلوگیر دشمن ها باشم، اگر به كارى دیگر روى بیاوریم خریدار ندارد.

آنجا كه آد مها دارند مى پوسند و از درون پوك مى شوند، اگر به خلوتى و كنجى پناهنده شده باشم، این ارزشى ندارد و حتى من در همان خلوتم محاصره مى شوم و در خانه ام از پاى مى افتم. اگر به سوى گندها هجوم نیاورى، ناچار محاصره مى شوى. اگر براى درگیرى آماده نشوى، ضربه مى بینى . آنها كه نیازهاشان را تأمین نكرد ه اند، مجبورند كه امتیاز بدهند و این است تكلیف تو، كه زمینه ها را فراهم كنى و از خلوت فارغت بیرون بیایى و مهره هایت را بسازى.

آنجا كه تكلیف تو ساختن و سوختن است، ساختن مهر ه هایى و سوختن دشمن هایى، اگر به تظاهر بپردازى وشعار دهى و یا سینه ات را جلوى گلوله بگیرى، خریدارى ندارى.

این على است كه تمام وجودش سوز مرگ است و على عبد است و عبودیت او صراط مستقیم است . و اگرمى بینى كه صراط مستقیم به على تفسیر مى شود از همینجاست كه یك قدم از مرز بیرون نمى گذارد و آنجا كه شورشمشیر دارد، بیل به دست مى گیرد و نخلستان ها را آباد مى كند. و چه احمق است كسى كه سوز على را ببیند و اورا به ترس و خودخواهى متهم كند، كه مرگ براى این رو ح هاى بزرگتر از هستى، جرعه ى گوارایى بیش نیست،

ولى همین جرعه را محروم مى شوند.

من چه مى دانم براى من و یا براى شما چه پیش مى آید، با ما چه مى كنند. من از مرزم، من از وحیم وتكلیفم تجاوز نمى كنم. این نقش ثابتى است كه در كنار حادثه هاى متغیر به تو امن و تسلط مى دهد و راه نز دیك، صراط مستقیم تا رشد انسان، همین توحید، همین عبودیت، همین اطاعت و اتّباع رسول است .

مرگ براى اینها ولادت است و آزادى از زندان، ولى محكوم شوند.

مادام  که به عبودیت نرسیم وهمچون مرده پیش دست غسال نباشیم و پیش از مرگمان نمیریم، به جایى نرسیده ایم، هر چند كه به شهادت و عرفان و یا فقه و اصول و تسخیرها و تسلطها رسیده باشیم.

مرده از خودش حركتى ندارد، به انداز هاى كه بجنبانیش مى جنبد.

عبد دیگر از خودش حركتى ندارد، آنجا كه امر هست و به همان مقدار كه امر هست شور و جنبش و حركت خواهد داشت و همین است كه رسول نباید، بر آنها كه حرفش را نمى شنوند از روى حسرت و عاطفه جان بدهد (6)

مگر رسول نسبت به خلق، از خدا مهربا نتر است، پس به همان اندازه باید بسوزد كه خدا او را مى سوزاند و گرم مى كند و این است كه استقامت رسول باید مطابق مأموریتش باشد . به او مى گویند: إِستَقم كَما أُمرْت، نمى گویند :إِستَقم فیما أُمرْت.

تو همانطور كه دستور دارى پایدارى کن . پایدارى تو باید به اندازه مأموریت تو باشد، نه بیشتر نه كمتر، كه هر دو طرف، خروج از مرز عبودیت است و اسارت هوس هاى نهفته و پنهان.

همین است كه رسول گوید كه سوره ى هود مرا پیر كرد، چون تنها استقامت را نمى خواهند، كه استقامت باید به اندازه ى مأموریت و مطابق دستور باشد . تنها حركت را نمى خواهند، حركتى را مى خواهند كه كنترل شده باشد و مهار باشد . عبادت را نمى خواهند كه عبودیت را خواستارند . عبد مى خواهند، نه آزاد، كه عبد آزاد ه اى است كه شكل گرفته، رها شده اى است مهار شده و جهت یافته . و این وجود ارزش دارد و كار ساز است و حركت و نور مى آفریند.  بخارهاى هرز، خرابى مى آفرینند، مگر هنگامى كه مهار شوند و توربین ها را بچرخانند و حركت و نور بسازند.


پی نوشت ها:

1- احقاف، 9

2- یس، 61

3- انعام، 161

4- زخرف، 61

5- آنجا که کلمه ى عبد همراه مفعولش باشد مثل اعبدوا اللَّه، عبد ربه، مفهوم عبودیت را دارد.

6- فلا تذهب نفسك علیهم حسرات. فاطر، 8

منبع:

صفایی حایری، علی، دیداری تازه با قرآن

 

بهنام علیپور بازدید : 67 یکشنبه 16 آبان 1389 نظرات (0)

 

نماز اول وقت

بخشنامه براى نماز اوّل وقت

 

امام على علیه السلام پس از آنكه محمد بن ابى بكر را براى فرماندارى مصر انتخاب كرد، دستور العملى نسبت به نماز اوّل وقت به او نوشت:

«صَلّ الصّلاةَ لِوقْتِها المُؤَقّت لها، و لا تُعجِّل وقتها لِفَراغ، و لاتُؤخِّرها لاشْتِغالٍ وَ اعْلمْ انّ كُلّ شى ءٍ مِنْ عملك تَبَعٌ لِصلاتِكَ »

(نماز را در وقت اختصاصى خودش بخوان " اوّل وقت "، و چون بیكار شدى در انجام نماز شتاب نكن، یا چون به كارى مشغول هستى آن را تأخیر میانداز، و بدان كه تمام اعمال تو، درگرو قبولى نماز تو مى باشد)(1)

و نامه 52 نهج البلاغه را براى همه استانداران و فرمانداران جهت تعیین "اوقات نماز" به صورت بخشنامه مى فرستد؛

( إلى اءمراء البلاد فى معنى الصلاة )

اوقات الصلوات الیومیّة

اَمَّا بَعْدُ، فَصَلُّوا بِالنَّاسِ الظُّهْرَ حَتَّى تَفى ءَ الشَّمْسُ مِنْ مَرْبِضِ الْعَنْزِ، وَ صَلُّوا بِهِمُ الْعَصْرَ وَ الشَّمْسُ بَیْضَاءُ حَیَّةٌ فى عُضْوٍ مِنَ النَّهَارِ حِینَ یُسَارُ فِیهَا فَرْسَخَانِ.

وَ صَلُّوا بِهِمُ الْمَغْرِبَ حِینَ یُفْطِرُ الصَّائِمُ، وَ یَدْفَعُ الْحَاجُّ إِلَى مِنًى.

وَ صَلُّوا بِهِمُ الْعِشَاءَ حِینَ یَتَوَارَى الشَّفَقُ إِلَى ثُلُثِ اللَّیْلِ، وَ صَلُّوا بِهِمُ الْغَدَاةَ وَ الرَّجُلُ یَعْرِفُ وَجْهَ صَاحِبِهِ، وَ صَلُّوا بِهِمْ صَلاَةَ اضْعَفِهِمْ، وَ لا تَكُونُوا فَتَّانِینَ.

(نامه به فرمانداران شهرها درباره وقت نماز)

وقت هاى نماز پنچگانه

"پس از یاد خدا و درود! نماز ظهر را با مردم وقتى بخوانید كه آفتاب به طرف مغرب رفته،(=زمانی که خورشید رو به زوال گذارده تا یقین به ظهر شرعی حاصل شود)، سایه آن به اندازه دیوار خوابگاه( آغل) بُز گردد، و نماز عصر را با مردم هنگامى بخوانید كه خورشید سفید و جلوه دارد، و در پاره اى از روز كه تا غروب مى شود دو فرسخ راه پیمود.(یعنی زمانی که آفتاب هنوز سفید رنگ و نمودار است برخلاف زمانی که آفتاب رو به زردی گذاشته و طلایی رنگ است و در این زمان، چندان از روز باقی مانده که می توان تا غروب دو فرسنگ راه را طی کرد).

و نماز مغرب را با مردم زمانى بخوانید كه روزه دار افطار، و حاجى از عرفات به سوى مِنى كوچ مى كند.

و نماز عشاء را با مردم وقتى بخوانید كه شَفَق پنهان مى گردد تا یك سوّم از شب بگذرد، و نماز صبح را با مردم هنگامى بخوانید كه شخص چهره همراه خویش را بشناسد( یعنی زمانی که هوا چندان روشن است که شخص می تواند چهره رفیق خود را باز شناسد)، و در نماز جماعت در حد ناتوان آنان نماز بگذارید، و فتنه گر مباشید." (2)

 

بهنام علیپور بازدید : 78 یکشنبه 16 آبان 1389 نظرات (0)
زنـدگـى در دنياى امروز, زندگى در مدرسه است و سعادت و شقاوت هر انسانى به اراده همان انسان رقم مى خورد.اگر بخواهيد عزيز و سربلند باشيد بايد از سرمايه هاى عمر و استعدادهاى جوانى استفاده كنيد و با اراده و عزم راسخ خود به طرف علم و عمل وكسب دانش و بينش حركت نماييد.

امام خمينى (قدس سره ).

مقدمه

جوان براى درك بهتر خود و نيز آشنايى با محيط پيرامون خويش , نياز به راهنمايى و آگاهى دارد.او هـمـواره در حال رشد و نمو است و رشد جسمى اش بطور طبيعى , همراه باحالتها و هيجانهاى روحى و عاطفى است .جـسـم جـوان به شكل غير ارادى به رشد خود ادامه مى دهد و رشد روحى و روانى وى در ارتباط مستقيم و متقابل با جسم اوست .هـنـگـامى جريان رشد, حالت طبيعى به خود مى گيرد, كه او از نظر فكرى و اعتقادى در جهت صحيح و در مسير طبيعى برنامه هاى تكاملى نظام آفرينش قرار گيرد.

بـنـابـرايـن , جوان براى رشد روانى و سازندگى خود, نيازمند هدايت و راهنمايى مربيان صالح و خيرانديش است .از طرفى او نيازمند به فكر كردن درباره خود و رفتار و اعمال و عكس العملهاى خويش در محيط زندگى است .او بايد چگونه زيستن را بياموزد, بخصوص زمانى كه به هويت خود پى مى برد و كم كم خودش را پيدا مى كند كه من كيستم و در كجا هستم و چگونه بايد باشم .

او بـايد پاسخ اين سوالها را بيابد تا بتواند در مسير زندگى خود سنجيده گام بردارد و به آينده اى مطمئن و سعادتمند دست يابد.يكى از روان پزشكان ((1))مى گويد: من در تحقيقات فراوانى كه درباره علت ناراحتيهاى اشخاص انـجـام داده ام , بـه ايـن نتيجه رسيده ام كه اين افراد,دردوران كودكى و جوانى , چگونه زيستن را بخوبى فرا نگرفته اند و به اندازه كافى راهنمايى نشده اند.

بسيارى از آنان در حال حاضر, خود, پدر يا مادر هستند و داراى فرزندانى نيز مى باشند.آنـهـا بـدون ايـن كه خودشان بخواهند و يا بدانند, ناراحتيهاى روحى و روانى خود را به فرزندان منتقل مى كنند.جـوان بـه عـلـت اين كه سنش كم است و كمتر از بزرگسالان گرفتار ناملايمات زندگى شده , داراى ذهنى خام و عارى از تجربه است .

او كـمـتـر از بـزرگـتـرهـا سرد و گرم روزگار را چشيده و با مشكلها و دشواريهاى كمترى در زندگى رو به رو گرديده است .ذهـن پـاك و سـاده اش چـنـدان فرصت انحراف و آلودگى پيدا نكرده و ازطرفى چون به دوران كـودكى نزديك است , بهتر از افراد مسن , مى تواندخاطره ها و حوادث دوران كودكى خود را به ياد بـيـاورد و عـلـت بـعضى از احساسها و رفتار خود را بفهمد تا در نتيجه , هرگاه رفتار ناپسندى از خودمشاهده كرد, به آسانى آن را علت يابى كرده و اصلاح نمايد.

جوان , هنوز قسمت بيشتر عمر خود را در پيش رو دارد.او با شناخت بهتر خود, مى تواند از بروز واكنشهاى نابهنجار در برابر پيشامدهاى زندگى در آينده , جلوگيرى نمايد.

فصل اول .

جوان و دوران بلوغ

نخستين گام

يـكـى از آگاهيهاى بسيار مهم در زندگى جوان , قبل از شناختن محيط و پديده هاى پيرامونش , آشنايى با خود است .

توجه به خويشتن و آگاهى درباره خود يكى از شگفتيهاى نظام آفرينش است , زيرا انسان علاوه بر علم و آگاهى به اشيا و ديگران , نسبت به خود,آگاهى و توجه حضورى ((2))دارد و در عين حال مـى تـوانـد تـوجـه خود را به شخصيت خويش متمركز سازد و رفتار و كردار خود را مورد ارزيابى وتـحـلـيل قرار دهد, حتى بهتر از يك پديده خارجى , خود و رفتار خود را مورد مطالعه و تجربه و جستجوى علمى قراردهد.

انسان اطلاعات علميى كه از خارج دريافت مى كند, ممكن است همراه با خطا و اشتباه باشد, ولى درباره خود خطا نمى كند.در ايـن بـاره قـرآن مى فرمايد, انسان به نفس خود آگاهى دارد, اگر چه (براى خطاهايش ) عذر تراشى كند ((3)).انـسـان وقـتى باطن خويش را شناخت و اصلاح كرد, رفتارى كه از او صادر مى گردد نيز اصلاح مى شود.

جـوان داراى اين قدرت خواهد بود كه در برابر موفقيتها و يا شكستهاى زندگى , خود را نبازد و با تـقـويت ايمان و توكل به خدا با عزمى راسخ , درحوادث به جلو گام بردارد, زيرا غرور برخاسته از موفقيت يا نوميدى حاصل از شكست , هر دو براى وى خطرناك است .بـنـابـراين شما جوانان عزيز اگر مى خواهيد در زندگى خوشبخت و سعادتمند باشيد, بايد از هم اكنون شروع به بررسى در وجود خودتان كنيد وببينيد چه معايب و نقصهايى داريد, سپس كوشش كنيد كه آنها را يكى پس از ديگرى برطرف نماييد.

بايد بدانيدكه گذشتن از مرحله كودكى و وارد شدن به دوران بلوغ و جوانى , چندان آسان نيست , بلكه اين راه پر فراز و نشيب بايد همراه با آگاهى ومراقبتهاى لازم طى شود.مطالعه فرازهاى زندگى رهبران بزرگى كه منشا خدماتى به انسانها بوده و آنان را به سوى دانش و عـدالت وخداپرستى هدايت كرده اند,ما را به اين نكته آگاه مى سازد كه : اين گونه افراد از جمله كـسـانى بوده اند كه دوران حساس بلوغ خود را به سلامتى و پاكى پشت سر گذاشته و ايام جوانى راآگاهانه سپرى كرده و از قدرت جوانيشان بيشترين استفاده را نموده اند.

آنـان شـيـوه اى را بـرگـزيـده انـد كـه استعدادهايشان را در جهت كمال , شكوفا كرده و همواره وجودشان براى خود و ديگران منشا خير و بركت بوده است .انـديـشـيدن و درس آموزى از زندگى دانشمندان علوم و رهبران دينى بويژه پيامبران بزرگ به جـوان كـمـك مى كند كه در موقعيتها و مراحل مختلف زندگى براساس بهترين و ارزشمندترين دستاوردها عمل نمايد تا استعدادهاى خود را شكوفا سازد.

امـا كـسانى كه موجب فساد و گمراهى خود و ديگران گرديده اند, بيشتر افرادى بوده اند كه در دوران مـهـم و بـحـرانى بلوغ , انحراف و آلودگى فراوان پيدا كرده و آسيبهاى جبران ناپذيرى به شخصيتشان وارد شده است .بـنـابـرايـن بـى اطـلاعـى جـوان از مسائل حساس دوران بلوغ , موجب اختلال روانى و تزلزل در شخصيتش گرديده و در نهايت , آينده اى مبهم و تاريك در انتظارش خواهد بود.

آينده نگرى .

جوانان عزيز! شما در آينده اوقات زيادى در پيش رو خواهيد داشت و هر وقت , فرصت دست دهد, حق داريد از آنها استفاده نماييد, ولى چگونه ,چطور و با چه هدفى ؟ شما كارهاى جدى و مهمى در پـيش داريد, مانند معاشرت با دوستان و همسالان , رفت و آمد با خويشاوندان و طرز رفتار باآنان , انـتخاب رشته تحصيلى , پيدا كردن شغل و كار مناسب و كسب موفقيت در آن وب و خلاصه روزى فرا مى رسد كه بايد به فكر ازدواج و تشكيل خانواده و تربيت فرزند باشيد.

الـبـته ممكن است در زندگى شما پيشامدهاى ديگرى نيز رخ دهد, مانند نوميدى و دلتنگى در كـارهـا, انـدوه و غـم و بـيمارى ب و شايد شما تاكنون طعم شكست و نوميدى را چشيده باشيد اين نوميديها وغمها در دوران نوجوانى , معمولا خيلى ناگوار است , زيرا شما اين طور احساس مى كنيد كـه تـنـهـاشما ناراحت و غمگين هستيد وتصور نمى كنيد كه صدها انسان ديگر در زندگى خود, همواره با اين ناملايمات رو به رو مى شوند.

پـيـشامدهاى ناگوار, بطور ناگهانى و غير منتظره در زندگى انسان رخ مى دهد, اين حقيقتى اسـت كـه نـمـى تـوان منكر آن شد, ولى اين پيشامدهاوناگواريها و بلاها در فرهنگ و جهان بينى اسلام معنا و مفهوم خاصى دارد و به عنوان يك حادثه گنگ وبى هدف مطرح نيست ((4)).

يـك جـوان بـا ايـمـان , بـا بينش صحيحى كه درباره خود و اين رويدادها دارد, حوادث ناگوار و غـيراختيارى را, به عنوان يك پل و نردبان ترقى و وسيله آزمايش الهى ـكه كمال و رشد و سعادت او درگرو آن است ـ تلقى مى كند و با عبور آگاهانه از آن , آينده تابناك خود را رقم مى زند.

حـوادث و پـيـشامدهاى دوران جوانى انسانهاى بزرگ (رهبران اجتماعى و مذهبى , همچون : امام خـمـيـنـى , شيخ انصارى , علامه طباطبايى و دانشمندان علوم طبيعى , چون : انيشتين , اديسون , پاستور و ب) همه گوياى اين حقيقت است كه اينان با درك درست و بينش صحيحى كه نسبت به ناگواريهاداشته اند, به نحو شايسته اى با آن برخورد كرده و پيروزمندانه از آن گذشته اند.

بـطـور كـلـى بايد دانست كه اگر ما داراى هدف واعتقادى صحيح و عاقلانه باشيم , آن هدف در زندگى به ما آرامش و دلگرمى و نيرو مى دهد و ما را باپشتكار زياد وارد معركه زندگى كرده و به پيش مى راند و در پايان , ما شادمانه با موفقيتى تمام به آن هدف دست خواهيم يافت .

واقع بينى .

ايـن تمايل در بيشتر ما وجود دارد كه كسالت و تنبلى خود را ناديده گرفته و شكست در كارها را بـه گردن ديگران و يا پيشامدها مى اندازيم و نواقص ومعايب خود را به حساب نياورده و در صدد برطرف كردن آن نيز نمى باشيم .تجربه نشان داده است كه ما هميشه مايل هستيم كارها را آن طور كه دلمان مى خواهد, ببينيم , نه آن طور كه هستند.

دوسـت نـداريم درباره معايب و نقصهاى خودمان اندكى بينديشيم , در حالى كه تفكر در اين باره موجب جلوگيرى از تكرار خطا در كارهاى بعدى ماخواهد شد.با اين بينش هر روز كه از عمرمان مى گذرد, يك قدم در جهت كمال و بى نقصى به پيش مى نهيم .بـه هـمـيـن جـهت است كه حضرت على (ع ) مى فرمايد: شناخت خويش بالاترين و سودمندترين شـناختهاست ((5))و حتى شناخت آفريدگار جهان رامنوط به شناخت خود دانسته اند ((6))

, زيرا تا انسان خود را نشناسد و انگيزه ها و خواسته هاى درونى خويش را بطور صحيحى تحليل نكند و با هـدف آفـريـنـش در ايـن جـهـان آشـنـانگردد, نمى تواند مسائل زندگى خود را به طرز درستى ارزيابى كند و درباره آنها قضاوت و انتخاب صحيحى داشته باشد.

مهمترين دوران زندگى

اگـر شـمـا بـه عـنوان يك جوان در مورد دوران بلوغ ـ كه يكى از مهمترين و حساسترين دوران زنـدگـى شماست ـ آگاهى پيدا كنيد و بدانيد كه چه تغييرهايى در وجود شما و همسالانتان رخ مى دهد, آن وقت سپرى كردن اين دوران بحرانى براى شما بسيار آسان خواهد بود.

مهمترين ويژگيهاى اين دوران , بروز تمايلات جنسى است .ندانستن و آگاه نبودن از اين مسائل , ضامن گناه نكردن و پاك ماندن نيست .اگرجوان به طرز واقع بينانه اى و از طريق يك منبع صلاحيتدار با مسائل كلى بلوغ و حتى مسائل تـولـيـد نسل ـكه مبدا آفرينش , آن را در موجودات عالم , اعم از انسانها و حيوانات ونباتات , جهت حـفـظ و بقاى نسلشان قرار داده است ـ بطور منطقى و طبيعى آشنا شود, امكان بروز انحراف در اوكاهش مى يابد.

از طرفى , جوان بايد در اين دوران حساس و بحرانى , قدر جوانى اش را بداند و افكار خود را مشغول كـنجكاويهاى ناآگاهانه و انحراف آميز درباره مسائل جنسى ننمايد, زيرا جستجوى بيش از حد در اين باره , زمينه وسوسه هاى شيطانى را در وجود وى فراهم آورده و ادامه تحصيل و زندگى متعال و طـبـيـعـى او را بـا دشوارى و سرگردانى رو به رو مى سازد و در نتيجه , استعدادهاى سرشار و نيروى شاداب جوانى را هدرمى دهد.

پديده هاى جسمى بلوغ

ظـهـور بـلـوغ با دگرگونيهاى فيزيولوژيكى و بيوشيميايى در بدن شروع مى شود و وضع كاملا جديدى در وجود دختران و پسران پديدمى آورد.

غده هاى مترشحه داخلى و خارجى فعال مى گردد ((7)).صفات اوليه جنسى كه مربوط به اندامهاى جنسى مى باشد, وظيفه توليد نسل را به عهده دارند.تـغييرهاى حاصله بر اثر فعال شدن غده هيپوفيزآدرنال (فوق كليوى ) و گنادها (غدد جنسى ) به وجود مى آيد ((8)).ايـن دگـرگونيها سرآغاز زندگى بزرگسالى به شمار مى رود كه در نظر اول شايد چندان قابل تـوجه نباشد, اما اختلاف آشكار آن با دوره كودكى ازلحاظ وضع ظاهرى و رفتار وحالتهاى روانى , كاملا محسوس است .

حـالـت طـبـيعى رسيدن به بلوغ جنسى براى بيشتر پسران از پانزده سالگى و براى دختران از نه سالگى آغاز مى گردد.در طى ايـن مرحله در اكثر نوجوانان , طرح نسبتا ثابت چهره و اندامهاى بدن , نمايان مى گردد و پس از آن , تغييرهاى جسمى تا پايان عمر به آرامى ادامه دارد.بطور كلى در دوره نوجوانى آنچه كه بيش از همه به چشم مى خورد, بلند شدن قامت , ازدياد وزن , رشـد سـريـع اسـتخوانها و ماهيچه ها مى باشد وهمزمان با آن , اعضاى داخلى بدن , رشدى مشابه دارند.

از ويـژگـيهاى ديگر جسمى جوان در اين دوره , روييدن مو درصورت و در بعضى از اعضاى بدن است .آهنگ صدا در پسران بم و دورگه مى شود و براى اولين بار در خواب , محتلم مى گردند ((9)).البته ممكن است بروز اين خصوصيات در افراد بطور متفاوت و در زمانهاى نسبتا مختلف صورت پذيرد.

پديده هاى روحى و روانى بلوغ

بلوغ در واقع , تغيير و تحول شديدى است كه سرتاسر وجود نوجوان را فرا مى گيرد.بـلـوغ , يك نوع تولد مجدد است , يعنى , بافرا رسيدن بلوغ , شخص ديگرى با روحيه و اختصاصهاى جسمى متفاوت از كودك , به وجودمى آيد ((10)).در اين مرحله نوجوان خواهشها و تمايلهاى متفاوت و متضادى دارد.با اين كه جوان مى خواهد با دوستان خود باشد, علاقمند به تنهايى است .

در ايـن دوران , كـودك پـرجـنـب و جوش ديروز, به جوان حساس و تاثير پذير امروز مبدل شده و تغييرهاى سريع جسمى , تاثيرهاى فراوانى درحالات روحى او مى گذارد.با ظاهر شدن نيروى جنسى در جوان , احساس خاصى به جنس مخالف در او پديد مى آيد.او داراى روحيه اى كنجكاو و در عين حال , دچار نوعى سردرگمى است , حساس و زود رنج بوده و در مـقـابـل رفـتـار ديـگران به سرعت واكنش نشان مى دهد, گاهى به فكر فرو مى رود و زمانى بـه سـخـنـان اطـرافـيان مى انديشد, ولى به شدت از همسالان خود, الگومى پذيرد و از رفتار آنان پيروى مى كند.

از نظر رشد شخصيت , ثبات نسبى دوره قبل , دستخوش تحولى ناگهانى گرديده و رفتار خود را با انگيزه هاى درونى , تشخص طلبى و استقلال جويى ((11)), بروز مى دهد.سازگارى اجتماعى او دچار آشفتگى گرديده است .

نيروى متراكمى كه در جوان , نهفته , مى خواهد به صورتى , خود را آشكار كند.بنابراين در رفتارش اظهار هويت , مالكيت , ابراز وجود, اظهار تعلق به گروه , نمايان است .غالبا مى خواهد در جمع , مطرح شود و نقش و مسووليتى به عهده بگيرد ((12)).هـمـواره رفـتـار و شخصيت وى ناپايدار و در بعضى اوقات نسبت به ديگران بى اعتماد و در انجام كارها بى حوصله است .

بـا كـمبودهاى خود به مقابله برمى خيزد, كم كم دوره وابستگى به سر آمده و مى خواهد زندگى مستقل خود را پايه ريزى كند.اطرافيان جوان بايد موقعيت وى را خوب درك كنند و با محبت بااوبرخورد نمايند.در ايـن بـاره پـيـامـبر اكرمر به والدين و مربيان چنين مى فرمايند: به شما سفارش مى كنم كه با جوانان مهربان باشيد, زيرا آنان (در اين هنگام ) نازكدل هستند ((13)).

رشد ذهنى , عقلى جوان

در اين دوره , جوان رشد ذهنى بيشترى پيدا مى كند و از لحاظ ابزار ذهنى به حداكثر تحول عقلى خود مى رسد.او مى تواند كاملا عمليات ذهنى را انجام دهد.آنچه يك بزرگسال را از يك نوجوان , ممتاز مى كند, مساله كم وبيش بودن تجربه است .او به خوبى مى تواند قضاياى منطقى را دريابد و خوب و بد را از هم تميز دهد, مى تواند به سادگى در مـورد كـارهـايش استدلال كند, زيرا نوعى هماهنگى بين تواناييهاى ذهنى و عملى او به وجود آمده است .

استعدادهايش از حالت عمومى ـبراساس رغبتها و ذوقهايش ـ جهت گيرى خاص پيدا مى كند وبه يكى از كارها و يا فعاليتهاى فنى و هنرى وب علاقه مندمى شود.داراى قـدرت تـفـكـر گـرديده و مى خواهد خود را از قيد واقعيتهاى محسوس و ملموس دوران كودكى رها سازد.

مـمـكـن است در بعضى از مسائل شك كند, ولى او مى خواهد باورها و اعتقادهاى خود را دوباره , بازسازى كند و آنها را از روى استدلال و دليل قبول كند, بهمين جهت در مكتب اسلام , در دوران بلوغ و تكليف از جوان خواسته شده است كه عقايد والدين را به صورت تقليدى نپذيرد, بلكه اصول اعتقادى را با استدلال منطقى ياد بگيرد تا در اعماق جانش نفوذكند و درحوادث و پيشامدها براى او شك و ترديد حاصل نشود.

در ايـن مـرحـله از زندگى او بايد بداند كه زندگى فقط در خورد و خوراك , خلاصه نمى شود و ديگر نبايد, همچون دوران كودكى به دنبال لذت جويى و لذت گرايى باشد.هدفى عالى در زندگى انسان وجود دارد, كه بايد آن را تعقيب كند و در مسير كمال حركت نمايد.بـايـد چگونه زيستن را بياموزد و با برگرفتن رهنمودهايى از زندگى انسانهاى به كمال رسيده , چون پيامبر اكرمر و ائمه معصومين (ص ) خطوط زندگى نوين خود را ترسيم نمايد.

ظهور هويت من در جوان

جـوان در دوره بـلـوغ بـا بحران فوق العاده اى روبه رو مى شود, كه ازسه محور او را محاصره كرده است : بحران بيولوژيكى , بحران روحى و روانى ,بحران اجتماعى .در بحران بيولوژيكى , بدن جوان تغييرات زيادى پيدا مى كند كه با تحريكهاى جنسى توام است .در وهله اول , جوان بايد خود را با اين تحولها و تغييرهاى جديد جسمى و جنسى سازگارى دهد.در بـحرانهاى اجتماعى , جوان نيازهاى اجتماعى خود را به صورت شركت در فعاليتهاى جمعى و اظهار تعلق به گروه و عضويت در آن برطرف مى سازد.

مساله مهم بحران روحى و روانى , يافتن هويت خود است .او تـا بـه حـال تـصـويـر درست و روشنى از خود نداشته , ولى كم كم خود را به صورت يك وجود نوظهور, كشف مى كند.او بـايـد هـويت دوره هاى قبلى زندگانى اش را با موقعيت جديدش , پيوند دهد, در اين جاست كه هويت فردى اش شكل مى گيرد.

حـالـتهايى را در خود احساس مى كند و گاهى هم كه تنها مى شود به جستجوى سوالهايى چون : من كيستم ؟ جهان پيرامون من چيست ؟ رابطه من باجهان , چگونه است ؟ من كجاى عالم هستم ؟ هدف من چيست ؟ من چگونه بايد باشم ؟ مى پردازد.

هـمـه اين پرسشها بر اثر بروز هويت و آگاهى به خود براى جوان پيش مى آيد و او را دچار يك نوع نگرانى و سرگردانى مى نمايد.جـوان در جـسـتـجـوى شـخـصيت خود, به اين نتيجه مى رسد كه چيزهايى را كه براى او مهم و كارهايى را كه برايش ارزشمند است بشناسد همچنين او در پى به دست آوردن معيارهايى است كه بتواند براساس آنها رفتار خود و ديگران را مورد قضاوت و ارزشيابى صحيح قرار دهد ((14)).

ايـن جـسـتـجـوى ذهـنى , اگر مسير طبيعى اش را طى كند و بر اساس بينشى صحيح , پاسخى منطقى دريافت دارد, شخصيت فردى و اجتماعى اش درست شكل مى گيرد و احساس اعتماد به نفس در وى قوت مى يابد در اين مرحله است كه نقش سازنده و حياتى دين در توجه دادن وى به سـوى خـدا و مـبـدا كمال و نيز در پرورش روح و روان و شخصيت جوان آشكار مى گردد, زيرا به پرسشهاى عميق و ظاهرا ساده كه از ضميرناخودآگاه جوان , سرچشمه گرفته و بعضا در ذهنش طـرح مـى گـردد, پـاسـخ داده مـى شـود و به قلبش ثبات و آرامش بيشترى مى بخشد و او را از سرگردانى روحى و روانى , نجات مى دهد.

در اين صورت است كه شخصيت جوان , شكل و جهت مى يابد و با الگوگيرى از شخصيتهاى بزرگ پـيـشـوايـان ديـنى , اراده اش قوى مى گردد,بطورى كه با همتى بلند, بزرگترين نيروى دوران زندگى خويش را در راه سازندگى خود و ديگران به كار مى اندازد.

ترس در جوان

تـجربه ها و تحقيقها نشان داده است كه اغلب ترسهاى موهوم و بى پايه دوران كودكى (مانند ترس از تاريكى و تنهايى و حيوانات وب) در دوره جوانى ازبين رفته و جاى خود را به ترسهاى جديدى كه مخصوص اين دوره است مى دهند.

آن دسته از ترسهاى دوره جوانى و نوجوانى كه به كارهاى مدرسه مربوط مى شود به احساس نقص و ناتوانى و زياده روى در اثبات مقام و موقعيت اجتماعى , مربوط مى شوند.مـمـكـن اسـت تـنها گفتگوى ميان دوستان و يا خويشاوندان و يا مطالعه بعضى از موضوعات يا شنيدن خبرهايى از رسانه ها, اضطراب و پريشانى او راتحريك كند.

او در هـراس است كه مبادا در امتحانها موفق نشود و يا در آينده باشكست روبه رو شود و از عهده انجام تكاليف مدرسه به خوبى برنيايد و موردتحقير و سرزنش قرار گيرد, مى ترسد موقعيت او در كـلاس درس , مـتـزلـزل شـده و مـورد تـمـسخر آموزگارو همكلاسيهايش قرار گيرد و در آن هنگام ,قادر به پاسخگويى نباشد.

نـوجوان به همان اندازه كه دوست دارد, مستقل و دور از والدين زندگى كند, به همان ميزان به آنان علاقه مند و وابسته است , بخصوص ترس ووحشتى او را فرا مى گيرد كه مبادا والدين او بيمار شـده و يـا مـصـيـبـتـى بـرايـشـان پيش آيد و يا يكى از آنان را از دست بدهد, همچنين به خاطر وضـع اقـتصادى و مالى خانواده , گاهى جوان در نگرانى به سر مى برد

, كه مبادا فقر و بى چيزى به آنـان روى آورد و گاهى از وضعيت سلامتى خود و بيمارشدن , بيمناك است و يا از اين كه نتواند در آيـنـده شـغـلـى بـه دسـت آورد و يا عهده دار مسووليت و كارى بشود, هراس دارد و از جهت اجـتـمـاعـى مـواظـب اسـت كه به حيثيت اجتماعى و اخلاقى اش لطمه اى وارد نشود, در چنين شرايطى از روبه رو شدن با واقعيتها, دورى مى جويد و از كفايت خود, نگران است .

بنابراين , ترس و اضطراب از آينده اى مجهول , كمرويى و گريز از موقعيتهاى زندگى , پريشانى و افـسـردگـى بـه خـاطر غوطه ور شدن در ناراحتيهاى گذشته , همه و همه , شخصيت نوجوان را مـتـزلـزل و او را دچـار نگرانيهاى روحى و روانى مى كند, در اين زمان و موقعيت است كه جوان , نـيـازمـنديك پايگاه امن فكرى و محل اتكاى روحى مطمئن مى باشد, تا اين كه قلب او از دلهره و اضـطـراب درباره آينده و هراس و نگرانى در مورد زمان حال , باز داشته و براى ادامه زندگى به او آرامش بخشد.

در چنين شرايطى ياد خدا مايه آرامش دل جوان مى گردد و با صفاى باطنيى كه دارد و گرايش مـذهـبـى كـه در فطرتش نهفته است , نقطه اميد در قلبش روشن مى شود و اضطراب روانى اش كاهش مى يابد.

تجربه , نشان داده است , جوانانى كه به خدا ايمان داشته و در حوادث زندگى به او توكل مى كنند, تـرس واضـطراب به دلشان راه نمى يابد و همواره در صحنه هاى زندگى با عزمى راسخ و اراده اى پـولاديـن در بـرابـر حـوادث , پـايدارى نشان مى دهند, بطورى كه اطرافيان را شيفته شجاعت و ابتكارخود كرده و به شگفتى وامى دارند.

صـحـنـه هـاى جنگ در سالهاى اخير, بيانگر اين شجاعتهاى ناشى از ايمان به خداست , مثلا, يك نـوجوان تازه بالغ , بدون سلاح , چندين نفر از افراددشمن را اسير كرده و آنان را تا جايگاه نيروهاى خودى آورده و تحويل آنان مى دهد.

خشم در جوان

در جـوان , خشم يك حالت تهاجمى و دفاعى است كه هرگاه منافع و مصالح شخصى اش به خطر افتد يا مانعى در رسيدنش به هدف پيش آيد و يادر انجام كارى ناتوان باشد, در او ظاهر مى گردد.

واكـنـشـهاى خشم در جوان بسيار متفاوت است , به خصوص در اوايل بلوغ , در عده اى به صورت تـمـرد و سـرپـيـچى و در برخى به گونه داد و فريادكشيدن و در عده اى ديگر به صورت سكوت هـمـراه بـا اخـم و گـوشه گيرى و افسردگى نمايان مى شود, زمانى به صورت عكس العملهاى تكرارى ازقبيل : كوبيدن پا به زمين و يا در به ديوار, ظاهر مى گردد.

مـدت زمـان خـشـم در نـوجوان بيش از كودكان است و عوامل محرك خشم در نوجوان , گاهى چـيـزهـايى است كه از آن محروم مى شود و بين او وآرزوهايش فاصله مى افتد و يا از خواسته هاى آنـى اش جـلـوگيرى مى شود, مثلا, مى خواهد بخوابد مانع خوابيدن او مى شوند و يا او را از خواب بـيـدارمـى كـنند و يا خود دست به كارى مى زند, اما از انجام آن ,ناتوان است و يا زمانى كه خود و خانواده اش مظلوم واقع مى شوند و يا وقتى كه اطرافيان به اشيا و وسايل او دست درازى مى كنند.

گاهى خشم وى متاثر از عوامل طبيعى است , مثل (تغيير) هواى خيلى سرد و يا حرارت سوزان و طوفان , گاهى هم خشم در مقابل رفتار والدين پديد مى آيد.جـوان در تـمـام اين حالتها بايد خونسردى خود را حفظ كند و سعى نمايد, تعادل خود را از دست نـدهـد و قـبـل از هـر عـمـل يـا عكس العملى كه مى خواهد انجام دهد, عاقلانه بينديشد, چرا كه مـيدان دادن به غضب , انسان را در زندگى كم كم به يك حالت حساسيت عصبى مى كشاند و در اين هنگام , عقل رو به ضعف مى گرايد.

افـراط در خشم و غضب موجب مى شود كه شخص , مبتلا به نوعى جنون گردد و هر عملى را كه عقل , مجاز نمى داند از او صادر شود.پـيـامبر اكرمر فرمود: غضب ايمان را فاسد مى گرداند, همچنان كه سركه , عسل را ((15))و نيز از امام صادق (ع ) نقل گرديده است كه درباره غضب فرمود: كليد هر شر و بدى , خشم است ((16)).

جـوان در بـرابر والدين و دوستان و زيردستان خود, بايد خشم خود را كنترل كند, اما هنگامى كه مـى بـيند حقى ناحق مى شود, ديگر نبايد دم فروبندد, بلكه در اين صورت بايد خشم خود را بطور طبيعى و معقول اظهار كند و از حق دفاع نمايد, ولى از جاده عدالت و اعتدال خارج نشود.

در مورد پيامبر بزرگ اسلام , نقل گرديده است كه او به خاطر دنيا خشمگين نمى شد, اما هرگاه پاى حق به ميان مى آمد و حقى ناحق مى شد,غضبناك مى گرديد و احدى را نمى شناخت و آرام و قرار نمى گرفت تا اين كه حق را به حقدار برگرداند و ستم را از ستمديده برطرف نمايد ((17)).

محبت

مـحبت و دوستى يكى از عواطف بسيار مهم و با ارزش در جوان است , به خصوص در دوران بلوغ , شديد بوده و مى توان آن را يكى از ويژگيهاى اين دوره دانست .احـسـاس دوستى و ابراز محبت به ديگران , همسالان و بزرگترها نشانگر يكى از نيازهاى طبيعى اوست .هنگام بلوغ , در نوجوان نسبت به جنس مخالف محبت و دوستى هم پديد مى آيد.ايـن كـشـش , نـشـانه اى از رحمت الهى است كه خداوند براى استوارى نظام خانواده و گزينش همسر, در آينده براى او تدارك ديده است .

در حقيقت , اين احساس محبت , يكى از اساسى ترين شالوده هاى نظام خانواده در روابط اجتماعى او به شمار خواهد آمد و بناى استوار زندگى خانوادگى او را در آتيه تشكيل خواهد داد.خـداونـد مـى فـرمايد: و از نشانه هاى قدرت الهى , اين است كه براى شما از جنس خودتان زوجى بيافريد تا اين كه در كنار او آرامش يابيد وبين شمارحمت و محبت , جارى كرد ((18)).

احكام دوران بلوغ

بنابه نظر مراجع دينى , دختر بعد از تمام شدن نه سال قمرى و پسر پس از اتمام پانزده سال قمرى بـالغ مى شود, چنانچه پسر قبل از رسيدن به پانزده سالگى محتلم شود يا اين كه موى زبر در محل مخصوص ((19))پيدا شود, مكلف است .كسى كه به حد بلوغ رسيده , نماز و روزه بر او واجب مى شود و بايد براى انجام احكام مورد احتياج خود از مجتهد جامع الشرايط تقليد كند.علايم رشد و بلوغ , اختصاص به انسان ندارد, بلكه آفريدگار جهان در همه موجودات عالم , اعم از انسان , حيوان و نبات به نحوى خاص , اين پديده شگفت انگيز را قرار داده است كه پس از چندى در آنها استعداد بارورى و توليد مثل , بطور طبيعى نمايان مى گردد.

علامت بلوغ در نوجوان پسر, به صورت احتلام ظاهر مى شود.انـسـان , اشـرف مخلوقات است و اين حالت احتلام در او آيت و نشانه اى است از قدرت پروردگار بزرگ كه جوان بايد با آن آشناگردد, احكام آن رابداند ورعايت نمايد.تـوضـيـح مـطلب به اين ترتيب است كه جوان , هنگامى كه به سن بلوغ مى رسد, در خواب حالتى خـاص بـه وى دسـت مى دهد و همزمان با آن , منى ازاو خارج مى گردد و معمولا بلافاصله بيدار مى شود.

او نـبايد از اين واقعه نگران باشد, چرا كه خداوند متعال با ايجاد دستگاه جنسى در جسم او و بروز اين حالت در دوران جوانى و بلوغ مى خواهد,نويد آمادگى پدر شدن ـ به منظور بقاى نسل ـ را به او بدهد.در ايـن زمان است كه پا به عرصه تكليف مى گذارد و احكام الهى بر وى جارى مى گردد, لذا بايد بلافاصله غسل نمايد.انجام غسل بااحكامى كه وارد شده , موجب پاكى جسم و صفاى روح او مى شود.

مـستحب است در هنگام غسل ,بگويد: اللهم طهرنى و طهر قلبى ((20))كه اين جمله به او آرامش خاصى مى بخشد.در اين هنگام , نماز و تمامى احكامى كه براى بزرگسالان واجب گرديده , بر او نيز واجب مى شود.جـوان ايـنـك وارد مـرحله جديدى از زندگانى اش شده و در پيشگاه حضرت حق , مقام و منزلت ويژه اى دارد.او اكـنـون ايـن شايستگى را يافته كه مورد خطاب آفريدگار جهان واقع شده و بايد به اين دعوت پاسخ گويد ((21)).

او در ايـن مـرحـله از زندگانى خود, بايد بداند كه تمام اعمال , حركات , رفتار و گفتارش و حتى تـصـوراتـش تحت محاسبه الهى قرارمى گيرد و اگر خودرا در معرض هدايت مبدا آفرينش و در مـسـيـر قـانـون الهى قرار دهد و هماهنگ با برنامه هاى نظام خلقت عمل كند, هر روز كه از عمر گرانقدر اومى گذرد, يك قدم به سوى كمال و سعادت جاويد, نزديك مى شود.

او بايد قدر گوهر جوانى خود را بداند و اين مرحله حساس و پرفراز و نشيب زندگى را خوب درك كند.هـمـواره خـود را در مـحـضـر خـداونـد, حـاضـر و نـاظـر بـبيند و در نمازش از او يارى جويد و دعـاكـند ((22))تا بتواند در برابر همه مسائل و سختيهايى كه درآينده پيش مى آيد, پايدارى نشان دهد و بر همه آنها غلبه يابد.

اهميت دوران بلوغ

از نظر اسلام , اين قسمت از زندگى انسان , بسيار اهميت دارد ((23)).

در اين دوران است كه بناى اساسى شخصيت فردى و اجتماعى جوان پايه ريزى مى شود.روش تـربـيـتـى اسـلام بر اين امر تاكيد دارد كه جوان اين دوران را با معرفت و پاكى سپرى كند, چـراكـه : در جـوانـى پـاك بـودن شـيـوه پـيـغـمـبـرى اسـت ورنـه هرگبرى به پيرى مى شود پـرهـيـزگار ((24))در اين دوران حساس , جوان واقعا نمى داند چه كند و چه چيزى در وجود او دارد اتفاق مى افتد.

تغييرهاى عمومى بدن و تاثيرهاى روانى آن , چنان سريع و همه جانبه است كه او را دچار تشويش و نـگـرانى مى كند و برخوردها و ارتباطهاى او را بااطرافيان و خانواده اش دچار مشكل مى سازد, در اين زمان است كه او شديدا نياز به محبت دارد و در پى يافتن يك نقطه اتكاى روانى و روحى است و دوست دارد ديگران به شخصيتش احترام بگذارند و او را مورد توجه قرار داده و به حساب آورند, بـه هـمـيـن مـنـاسبت است كه پيامبر اسلامرضمن بيان مراحل تربيت , هفت سال سوم زندگى مـقـدمـاتـى انـسـان ـكـه هـمـان دوران بـلـوغ و جـوانـى اسـت ـ ((25))

والـديـن و مربيان را سـفـارش مـى فـرمايند كه در اين سنين به جوان به عنوان يك شخصيت بزرگسال بنگرند و به او اعتماد نموده و در كارها با وى مشورت كنند.در زندگى خانوادگى نظر او را دخالت داده و به او مسووليت بدهند تا شخصيتش شكوفا گردد.

جوان در اين مرحله , خود را همرديف با ساير اعضاى خانواده مى پندارد و انتظار داردكه از احترام مـتـقـابـل برخوردار باشد, لذا پيامبر اكرمر فرمود:من به تمام شما مسلمانان توصيه مى كنم كه با جوانان به نيكى رفتار كنيد و به شخصيت آنان احترام بگذاريد ((26)).

در اسلام به جوان , شخصيت داده شده و تاريخ اسلام , گوياى اين مطلب است .پـيامبر بزرگوار اسلام در آخرين لحظه عمر خويش فرماندهى سپاه عظيمى را كه مى خواست به كشور روم اعزام كند, به عهده جوانى به نام اسامه بن زيد قرار مى دهد.

در گـذشـتـه بـعـضى از علماى بزرگ ما, فرا رسيدن دوران بلوغ و تكليف را براى نوجوانان خود جشن مى گرفتند و بزرگان را دعوت نموده و درمراسم با شكوهى از او به عنوان يك فرد بالغ نام بـرده و حضار مجلس نيز به او تبريك مى گفتند و بدين طريق به او مى فهمانيدند

كه اين مرحله اززنـدگـى شـما سر آغاز حيات با ارزش و جديدى است , كه همانند ساير بزرگسالان رشد يافته , مورد خطاب خداوند قرار مى گيرى و مسووليت پيدامى كنى و بايد خود تصميم بگيرى , تو داراى شـخـصـيـت مستقل شده اى و در رفت و آمدها, در نشست و برخاستها و در ارتباط با ديگران بايد حـريـم وحـدود الـهـى را رعايت كنى ب و بدين سان با او به عنوان يك شخصيت رشد يافته , رفتار مى كردند.

هـمـين امر به پرورش و رشد روحى و روانى او كمك مى كرد وكم كم او را براى پذيرفتن وظايف پرمسووليت زندگى آينده خود آماده مى ساخت .حال بد نيست در اين جا اشاره اى به سفارشهاى سيد بن طاووس ـيكى از برجسته ترين علماى قرن شـشـم كـه تـوفـيق تشرف به خدمت حضرت ولى عصر (عجل اللّه تعالى فرجه الشريف ) را داشت ـ بنمايم .

او در كتابى به نام كشف المحجه در قسمتى از گفتارش در خصوص دوران بلوغ و تكليف , خطاب به فرزندش چنين مى گويد: اگر من با مراحم وعناياتى كه خداوند, مرحمت فرموده , زنده بمانم , روز تشرف تو را به سن تكليف (بلوغ ) عيد قرار مى دهم و يكصد و پنجاه دينار صدقه خواهم داد.

اگر بـلوغ تـو فـرا رسد با اين كار قيام به خدمت حضرتش خواهم كرد, زيرا مال از اوست و من وتو بنده او هستيم .پس اى فرزندم , محمد, به ياد عظمت مقام و كمال و بخشندگى حضرتش باش كه در اين هنگام به تو اهميت داده و فرشتگانش را به سوى توفرستاده ((27))تااعمال عبادى تو راحفظ نمايند و در روز حساب گواه بر تو باشند.

پس در دوران بلوغ و رشد خود, حق آنان را ادا كن و طاعت الهى را به جاى آور! در اوقات زندگى خـود بـا ايـشان به خوبى و نيكى مصاحبت وهمنشينى كن , بطورى كه غير از خوبى و زيبايى از تو چيزى نبينند و نشنوند.

اگرگاهى غفلتى از تو سرزند و از ياد خدا غافل شوى , فورا توبه كن و بدون تاخير, در مقام جبران آن بـرآى و صـدقـه بـده , كـه صـدقه آتش گناه راخاموش مى گرداند,و چون به سن و سالى كه خـداونـد جل جلاله تو را به كمال عقل مشرف فرمايد,برسى وصلاحيت وشايستگى سخن گفتن وروبـه رو شـدن (در نـماز) با حضرتش به تو عطا كند و شايستگى ورود به ساحت قدسى اش را به اطاعت و بندگى به تو مرحمت فرمايد, آن روز را درنظر بگير و تاريخ آن را يادداشت كن و آن را از بـهـترين و بزرگترين اعياد خود قرار بده و هر ساله در آن روز تجديد شكر خدا بنما و صدقه بده وبيش از پيش به طاعت خداوند بپرداز ((28)).

كشمكشهاى درونى وعوامل مهيج بيرونى

در انسان كششها و تمايلهاى مختلفى وجود دارد.خـداونـد ايـن كـشـشـها و تمايلها و غرايز طبيعى را براى هدف و مقصودى عالى دروجود بشر به وديعت نهاده است .جوان در اين مرحله از دوران زندگى خود علاوه بر ميل به غذا و استراحت و غريزه جنسى , مجهز به قوه عقلانى است .در هـنـگـام بـلـوغ , قـوه تـعـقـل و تـفـكـر در او از جـهت آمادگى براى فعاليت , به كمال خود مى رسد ((29)).

جـوان نـبايد به همه خواسته ها و تمايلهايى كه در ذهن و خاطره اش وارد مى شود, بلافاصله جامه عـمـل بـپـوشـاند, بلكه بايد در كارها, پس از تفكروانديشه كافى و بررسى همه جانبه آن , عاقلانه تـصـمـيـم بـگـيـرد, زيـرا نـفس انسانى هم در معرض دعوت به كارهاى خير و عقلانى و هم در معرض وسوسه به كارهاى شر و شهوانى قراردارد ((30)).

كسى در اين صحنه نبرد و مبارزه داخلى پيروز مى گردد كه جانب عقل را مراعات كند.در قرآن كريم تاكيد فراوانى درباره انديشيدن در كارها و تعقل نمودن در امور شده است ((31)).بـا بـروزتـمـايـلـهـاى جنسى در اين دوران , جوان , بيشتر مورد هجوم وسوسه هاى شيطانى قرار مى گيرد و به همين جهت است كه تكليف پيدا مى كند,لذا پاك ماندن جوان در اين دوران , ارزش فراوان دارد.در حـديـثـى آمـده است كه خداوند به جوان پرهيزكار مباهات مى كند و به ملائكه مى فرمايد: به بنده ام نظر كنيد كه شهوتش را به خاطر من ترك كرده است ((32)).

جـوان در ايـن دوران بـا مـسـائل و حـوادث گـونـاگونى روبه رو خواهدشد و براى بارور شدن شخصيتش در معرض آزمايشهاى فراوان الهى قرار خواهدگرفت , در محيط زندگى او زمينه هاى بسيارى براى رشد و سعادت و يا سقوط و شقاوت , پيش خواهد آمد.

بهنام علیپور بازدید : 116 یکشنبه 16 آبان 1389 نظرات (0)
زنـدگـى در دنياى امروز, زندگى در مدرسه است و سعادت و شقاوت هر انسانى به اراده همان انسان رقم مى خورد.اگر بخواهيد عزيز و سربلند باشيد بايد از سرمايه هاى عمر و استعدادهاى جوانى استفاده كنيد.

امام خمينى (قدس سره ).

مقدمه

جوان براى درك بهتر خود و آشنايى با محيط پيرامون خويش , نيازبه راهنمايى و آگاهى دارد.او هـمـواره در حال رشد و نمو است و رشد جسمى اش بطور طبيعى , همراه با حالتها و هيجانهاى روحى و عاطفى است .جـسـم جـوان بـه شكل غير ارادى به رشد خود ادامه مى دهدو رشد روحى و روانى وى در ارتباط مستقيم و متقابل با جسم اوست .

هـنـگـامى جريان رشد, حالت طبيعى به خود مى گيرد, كه او از نظر فكرى و اعتقادى در جهت صحيح و در مسير طبيعى برنامه هاى تكاملى نظام آفرينش قرارگيرد.بـنـابـر ايـن , جوان براى رشد روانى و سازندگى خود, نيازمند هدايت و راهنمايى مربيان صالح و خيرانديش است .از طرفى او نيازمند به فكر كردن درباره خود و رفتار و اعمال و عكس العملهاى خويش در محيط زندگى است .

او بايد چگونه زيستن را بياموزد, به خصوص زمانى كه به شخصيت خود پى مى برد و كم كم خودش را پيدا مى كند كه : من كيستم و در كجا هستم وچگونه بايد باشم ؟ او بايد پاسخ اين سوالها را بيابد, تا بتواند در مسير زندگى خود سنجيده گام بردارد و به آينده اى مطمئن و سعادتمند دست يابد.

يكى از روان پزشكان ((1))مى گويد: من در تحقيقات فراوانى كه درباره علت ناراحتيهاى اشخاص انـجام داده ام , به اين نتيجه رسيده ام كه : اين افراد دردوران كودكى و جوانى , چگونه زيستن را به خوبى فرا نگرفته اند و به اندازه كافى راهنمايى نشده اند, بسيارى از آنان در حال حاضر خود پدر و مـادرهـسـتند و داراى فرزندانى نيز هستند, ولى آنها بدون اين كه خودشان بخواهند و يا بدانند, ناراحتيهاى روحى و روانى خود را به فرزندان منتقل مى كنند.

جـوان بـه عـلـت اين كه سنش كم است و كمتر از بزرگسالان گرفتار ناملايمات زندگى شده , داراى ذهنى خام و عارى از تجربه است .اوكـمـتـر از بـزرگـتـرهـا سردو گرم روزگار را چشيده و با مشكلات و دشواريهاى كمترى در زندگى روبه رو گرديده است .

ذهـن پـاك و سـاده اش چـنـدان فرصت انحراف و آلودگى پيدا نكرده و از طرفى چون به دوران كـودكى نزديك است , بهتر از افراد مسن مى تواندخاطره ها و حوادث دوران كودكى خود را به ياد آورد و عـلـت بـعـضـى از احـساسات و رفتار خود را بفهمد و در نتيجه , هرگاه رفتارناپسندى از خودمشاهده كرد, به آسانى آن را علت يابى كرده واصلاح نمايد.

جوان هنوز قسمت بيشتر عمر خود را در پيش رو دارد.او با شناخت بهتر خود, مى تواند از بروز واكنشهاى نابهنجار در برابر پيشامدهاى زندگى , در آينده جلوگيرى نمايد.

فصل اول .

جوان و دوران بلوغ .

نخستين گام

يـكـى از آگاهيهاى بسيار مهم در زندگى جوان , قبل از شناختن محيط و پديده هاى پيرامونش , آشنايى با خود است .توجه به خويشتن و آگاهى به خود يكى از شگفتيهاى نظام آفرينش است , زيرا انسان علاوه بر علم و آگاهى به اشيا و ديگران , درباره خود آگاهى وتوجه حضورى ((2))دارد و در عين حال مى تواند تـوجـه خـود را بـه شـخصيت خويش متمركز سازد و رفتار و كردار خود را مورد ارزيابى و تحليل قـراردهـد, حتى بهتر از يك پديده خارجى خود و رفتار خود را مورد مطالعه و تجربه و جستجوى علمى قرار دهد.

اطـلاعات علمى كه انسان از خارج دريافت مى كند, ممكن است همراه با خطا و اشتباه باشد, ولى درباره خود خطا نمى كند.درايـن بـاره قـرآن مى فرمايد: انسان نسبت به نفس خود آگاهى دارد, اگرچه (براى خطاهايش ) عذرتراشى كند ((3)).انـسـان وقـتـى باطن خويش را شناخت و اصلاح كرد, رفتارى كه ازاو صادر مى گردد نيز اصلاح مى شود.

جـوان داراى اين قدرت خواهد بود كه در برابر موفقيتها و يا شكستهاى زندگى , خود را نبازد و با تـقـويـت ايـمان و توكل به خدا باعزمى راسخ , درحوادث به جلو گام بردارد, زيرا غرور در نتيجه موفقيت يا نوميدى در نتيجه شكست , هر دو براى وى خطرناك است .

بـنـابر اين , جوان عزيز! اگر شما مى خواهيد در زندگى خوشبخت و سعادتمند باشيد, بايد از هم اكنون خود را بررسى كنيد و ببينيد چه معايب ونقايصى داريد, سپس كوشش كنيد كه آنها را يكى پس از ديگرى برطرف نماييد.

بـايـد بـدانـيـد كـه گذشتن از مرحله كودكى و وارد شدن به دوران بلوغ و جوانى , چندان آسان نيست , بلكه اين راه پر فراز و نشيب بايد همراه با آگاهى و مراقبتهاى لازم طى شود.مـطـالـعـه درباره زندگى رهبران بزرگى كه منشا خدماتى به انسانها بوده اند و آنان را به سوى دانش و عدالت و خداپرستى هدايت كرده اند, ما را به اين نكته آگاه مى سازد كه اين گونه افراد از جـمله كسانى بوده اند كه دوران حساس بلوغ را به سلامتى و پاكى پشت سر گذاشته و ايام جوانى را آگاهانه سپرى كرده و از قدرت جوانى شان بيشترين استفاده را نموده اند.

آنـان شـيـوه اى را بـرگـزيـده انـد كـه استعدادهايشان را در جهت كمال , شكوفا كرده و همواره وجودشان براى خود و ديگران منشا خير و بركت بوده است .انديشيدن و دقت كردن در زندگى دانشمندان و رهبران اجتماعى و دينى و پيامبران بزرگوار به جـوان كـمك مى كند كه چگونه در موقعيتها و مراحل مختلف زندگى عمل نمايد تا استعدادهاى خود را شكوفا سازد.

اما كسانى كه مبدا فساد و گمراهى براى خود و ديگران گرديده اند, بيشتر افرادى بوده اند كه در دوران مـهم بحرانى بلوغ , انحراف و آلودگى فراوان پيدا كرده و بكلى شخصيتشان از هم متلاشى شده است .بـنابر اين عدم اطلاع و آگاهى جوان به مسائل حساس دوران بلوغ , موجب اختلال روانى و تزلزل در شخصيتش گرديده و درنهايت آينده اى مبهم وتاريك در انتظارش خواهد بود.

آينده نگرى .

شـما در آينده اوقات فراغت زيادى در پيش داريد و هر وقت , فرصت دست دهد, حق داريد از آنها استفاده نماييد, ولى چگونه , چطور و با چه هدفى ؟ كارهاى جدى و مهمى در پيش داريد, از جمله مـعاشرت با دوستان و همسالان , رفت و آمد با خويشاوندان و طرز رفتار با آنان , انتخاب رشته هاى تـحصيلى , پيدا كردن موقعيتهاى اجتماعى مناسب و موفقيت در آن ب و خلاصه روزى فرا مى رسد كه بايد به فكر ازدواج و تشكيل خانواده وتربيت فرزند باشيد.

البته ممكن است در زندگى شما پيشامدهاى ديگرى نيز رخ دهد.(نوميدى و دلتنگى در كارها, اندوه و غم و بيمارى ب) حتما شما تاكنون طعم شكست و نوميدى را چـشـيـده ايد, اين نوميدى و غمها در دوران جوانى ,معمولا خيلى ناگوار است , زيرا شما اين طور احـسـاس مـى كنيد كه تنها شما ناراحت و غمگين هستيد و تصور نمى كنيد كه صدها انسان ديگر درزندگى خود, همواره با اين ناملايمات روبه رو مى شوند.

پـيـشـامدهاى ناگوار, بطور ناگهانى و غير منتظره در زندگى انسان رخ مى دهد, اين حقيقتى اسـت كـه نمى توان منكر آن شد, ولى اين پيشامدها وناگواريها در فرهنگ و جهان بينى ما معنا و مفهوم خاصى دارد و به عنوان يك حادثه گنگ و بى هدف مطرح نيست ((4)).يـك جـوان بـا ايمان , با بينش صحيحى كه درباره خود و اين رويدادها دارد, حوادث و رويدادهاى غير اختيارى را, به عنوان يك پل و نردبان ترقى ووسيله آزمايش الهى ك كه كمال و رشد و سعادت او در گرو آن است ك تلقى مى كند و با عبور آگاهانه از آن , آينده تابناك خود را رقم مى زند.

حـوادث و پـيـشـامـدهـايـى كه در دوران حساس جوانى انسانهاى بزرگ كاز رهبران اجتماعى و مذهبى , همچون امام خمينى , شيخ انصارى , علامه طباطبايى گرفته تا دانشمندان علوم طبيعى , چـون انـيـشـتين , اديسون , پاستور كرخ مى دهد, همه گوياى اين حقيقت است كه اينان با درك درسـت وبـينش صحيحى كه درباره ناگواريها داشته اند, به نحو شايسته اى با آن برخورد كرده و پيروزمندانه از آن گذشته اند.

بـطـور كـلـى بايد دانست كه اگر ما داراى هدف و اعتقادى صحيح وعاقلانه باشيم , آن هدف در زنـدگى به ما آرامش و دلگرمى مى دهد ونيز به ما نيرومى بخشدو ما را با پشتكار زياد وارد معركه زنـدگـى كـرده و بـه جـلـو مـى رانـد و در پـايـان , شـادمانه با موفقيتى تمام به آن هدف دست خواهيم يافت .

واقع بينى .

متاسفانه اين تمايل در بيشتر ما وجود دارد, كه كسالت و تنبلى خود را ناديده گرفته و شكست در كارها را به گردن ديگران و يا پيشامدها بيندازيم ونقايص و معايب خودمان را به حساب نياورده و در صدد برطرف كردن آن نباشيم .

تجربه نشان داده است كه ما هميشه مايل هستيم كارها را آن طور كه دلمان مى خواهد, ببينيم , نه آن طور كه هستند.دوسـت نداريم درباره معايب و نقايص خودمان اندكى بينديشيم , در حالى كه تفكر درباره كارها و نقايص آن , موجب جلوگيرى از تكرار خطا دركارهاى بعدى ما خواهد شد و با اين تلقى هر روز كه از عمرمان مى گذرد, يك قدم در جهت كمال و بى نقصى به پيش مى نهيم .

بـه هـمـيـن جـهـت است كه حضرت على (ع ) مى فرمايد: شناخت خويش بالاترين و سودمندترين شناخت هاست ((5)).حتى شناخت آفريدگار جهان را منوط به شناخت خويش دانسته اند ((6)).

چـون تـا انـسان خود را نشناسد و انگيزه ها و خواسته هاى درونى خويش را بطور صحيحى تحليل نـكـنـد و بـا هـدف آفـريـنـش در اين جهان آشنا نگردد,نمى تواند مسائل زندگى خود را درست ارزيابى كند يا درباره آنها قضاوت صحيح داشته باشد.

مهمترين دوران زندگى

اگر شما به عنوان يك جوان درباره دوران بلوغ , كه يكى از مهمترين و حساسترين دوران زندگى است , آگاهى پيدا كنيد و بدانيد كه چه تغييراتى دروجود شما و همسالانتان رخ مى دهد, آن وقت گذشتن از اين دوران بحرانى براى شما بسيار آسان خواهد بود.

مهمترين ويژگيهاى اين دوران , بروز تمايلات جنسى است .ندانستن و آگاه نبودن از اين مسائل , ضامن گناه نكردن وپاك ماندن نيست .اگـر جـوان بـه طـرز واقـع بينانه اى و از طريق يك منبع صلاحيت دار با مسائل كلى بلوغ و حتى مـسـائل توليد نسل , كه مبدا آفرينش , آن را در موجودات عالم , اعم از انسانها و حيوانات و نباتات , جهت حفظ و بقاى نسلشان قرار داده است , بطور منطقى و طبيعى آشنا شود, امكان بروز انحراف كاهش مى يابد.

از طرفى جوان بايد در اين دوران حساس و بحرانى , قدر جوانى اش را بداند و افكار خود را مشغول كـنجكاويهاى ناآگاهانه و انحراف آميز درباره مسائل جنسى ننمايد, زيرا جستجوى بيش از حد در ايـن بـاره , زمـيـنـه وسـوسـه هـاى شـيـطـانـى را در وجـود وى فراهم آورده و ادامه تحصيل و زنـدگـى مـتـعـادل و طـبـيـعـى او را بـا دشـوارى و سرگردانى روبه رو مى سازد, و در نتيجه , استعدادهاى سرشار و نيروهاى شاداب جوانى را هدرمى دهد.

پديده هاى جسمى بلوغ

ظـهور بلوغ با دگرگونيهاى فيزيولوژيكى و بيوشيميايى در بدن شروع مى شود و وضعيت كاملا جديدى در وجود دختران و پسران پديدمى آورد.غده هاى مترشحه داخلى و خارجى فعال مى گردد ((7)).صفات اوليه جنسى كه مربوط به اندامهاى جنسى هستند, وظيفه توليد نسل را به عهده دارند.تـغـيـيرات حاصله بر اثر فعال شدن غده هيپوفيزآدرنال (فوق كليوى ) و گنادها (غدد جنسى ) به وجود مى آيد.

ايـن دگـرگونيها سرآغاز زندگى بزرگسالى به شمار مى رود كه در نظر اول شايد چندان قابل تـوجـه نـبـاشد, اما اختلاف آشكار آن با دوره كودكى ازلحاظ وضعيت ظاهرى و رفتار و حالتهاى روانى كاملا محسوس است .

حالت طبيعى رسيدن به بلوغ جنسى , براى بيشتر پسران از پانزده سالگى و براى اكثر دختران از نه سالگى آغاز مى گردد.در طى ايـن مـرحله در اكثر نوجوانان , طرح نسبتا ثابت چهره و اندامهاى بدن نمايان مى گردد و پس از آن , تغييرهاى جسمى تا پايان عمر به آرامى ادامه دارد.بطور كلى در دوره نوجوانى آنچه كه بيش از همه به چشم مى خورد, بلند شدن قامت , ازدياد وزن , رشد سريع استخوانها و ماهيچه ها مى باشد وهمزمان با آن , اعضاى داخلى بدن رشدى مشابه دارند.

از ويژگيهاى ديگر جسمى دختران جوان در اين دوره , برآمدگى سينه و روييدن مو در بعضى از اعضاى بدن است ((8)).براى اولين بار مقدارى خون از او دفع مى شود كه اصطلاحا به اين حالت , رگل يا قاعدگى گفته مى شود ((9)).د اولـين قاعدگى : هنگام بلوغ , با تغييراتى كه در بدن صورت مى گيرد, هورمونهاى محرك غدد جـنـسـى از غده هيپوفيز ترشح مى شود و تخمدانها بعد از سالها خاموشى , در اين دوران شروع به ترشح استروژن و پروژسترون مى كنند.

جدار رحم نيز به ترتيب رشد مى كند و بالاخره اولين خونريزى قاعدگى رخ مى دهد.ايـن پديده كه براى دختر نوجوان سابقه اى نداشته , در صورت عدم آگاهى قبلى , مايه تعجب و يا حـتى در مواقع عدم راهنمايى صحيح و اصولى احتمالا سبب ترس و نگرانى وى مى شود, در حالى كـه بـا تـوضـيـحـات مـذكـور مـعـلـوم مـى گـردد كه اين پديده , كاملا طبيعى بوده و ناشى از تغييرهاى خاص دوران بلوغ در آنان مى باشد و لذا محلى براى نگرانى و ترس وجود ندارد.

همچنين در ابتدا به علت عدم آمادگى كامل اعضاى مربوطه ممكن است خونريزيهاى قاعدگى به فواصل نامنظم و طولانى صورت گيرد كه امرى طبيعى به شمار مى رود.د دردهاى قاعدگى : در جريان خونريزى قاعدگى , به علت انقباضات رحم و به منظور دفع مواد و خون موجود در داخل آن ,دردهاى خفيفى ايجاد مى شود.در بـرخـى افـراد, ايـن دردهـا بيشتر بوده و اصطلاحا ديسمنوره چحخززرذحذژش ا يا قاعدگى دردناك گفته مى شود كه در صورت شديد بودن لازم است ضمن مراجعه به پزشك جهت تسكين يا تخفيف دردهاى مذكور, از داروهاى مسكن و ضداسپاسم (ح خحرذژچرژخژذآ) استفاده نمايند.

مـمـكـن اسـت بـروز ايـن خصوصيات در افراد به طور متفاوت بوده و در زمانهاى نسبتا مختلف صورت پذيرد.

پديده هاى روحى و روانى بلوغ

بلوغ در واقع يك تغيير و تحول شديدى است كه سرتاسر وجود نوجوان را فرا مى گيرد.بـلـوغ , يـك نـوع تـولـد مجدد است , يعنى , بابلوغ , شخص ديگرى با روحيه و اختصاصات جسمى متفاوت از كودك , به وجود مى آيد ((10)).در اين مرحله نوجوان خواهشها و تمايلات متفاوت و متضادى دارد.از طرفى خودخواهى كودكانه با ديگر دوستى در هم مى آميزد.با اين كه جوان مى خواهد با دوستان خود باشد, علاقه مند به تنهايى است .

در ايـن دوران , كـودك پـر جـنـب و جوش ديروز به جوان حساس و تاثيرپذير امروز مبدل شده و تغييرات سريع جسمى , تاثيرهاى فراوانى درحالتهاى روحى او مى گذارد.با ظاهر شدن نيروى جنسى جوان , احساس خاصى به جنس مخالف در او پديد مى آيد.او داراى روحيه اى كنجكاو و در عين حال , دچار نوعى سردرگمى است , حساس و زود رنج بوده و در مقابل رفتار ديگران به سرعت واكنش نشان مى دهد.گاهى به فكر فرو مى رود و زمانى به سخنان اطرافيان مى انديشد, ولى به شدت از همسالان خود, الگومى پذيرد و از رفتار آنان پيروى مى كند.

از نظر رشد شخصيت , ثبات نسبى دوره قبل , دستخوش تحولى ناگهانى گرديده و رفتار خود را با انگيزه هاى درونى , تشخص طلبى واستقلال جويى ((11))بروز مى دهد.سازگارى اجتماعى او دچار آشفتگى گرديده است .نيروى متراكمى كه در جوان نهفته , مى خواهد به صورتى , خود را آشكار كند.بنابر اين در رفتارش اظهار هويت , مالكيت , ابراز وجود, اظهار تعلق به گروه , نمايان است .

دختر جوان در اين دوره بسيار حساس و زود رنج است .هـمـيـشـه مواظب است كه ببيند ديگران درباره او چه مى گويند و چه قضاوتى دارند, به همين دليل در برابر كوچكترين نقصى كه ديگران به او نسبت دهند حساس است .از جوش و لك صورت خود نگران است و از اين كه زيبايش نمى خوانند ناراحت مى شود.در برابر انتقادها نمى تواند خود را كنترل كند.

مى كوشد لباسش به گونه اى باشد كه حتى كمترين ايرادى نتوان بر او گرفت .در برابر نيشخندها و هر كارى كه سبب تحقيرش شود, به شدت واكنش و مقاومت نشان مى دهد.نـسـبـت بـه كـلـمـات مـعلم و اطرافيانش حساس است و احساس مى كند كه ديگران او را درك نمى كنند.به شدت از دوستانش الگو مى پذيرد.

رقابت و چشم و همچشمى او را وادار مى كند كه سعى نمايد, مثل دوستانش لباس بپوشد, همانند آنان زندگى كند و وسايل زندگى خود را مانندآنان تهيه كند, حتى در اين مورد پدر و مادرش را زير فشار قرار مى دهد تا وسايل زندگى را آن طور كه دوست دارد برايش مهيا كنند.دختر نوجوان به علت كمى سن , كم تجربه است .

كـمـتر منطقى فكر مى كند و بيشتر تقاضاهايش بر اساس عواطف و احساسات صورت مى گيرد, زمـانـى كـه خـواسته هايش از طرف اطرافيان و والدين بامانع روبه رو گردد, به شدت عصبانى و ناراحت مى شود.گاهى به زندگى بى علاقه مى گردد و با تحير و سرگردانى به روياها و تخيلات شيرين خود پناه مى برد و سعى دارد كه زندگى مورد علاقه خود را درروياهاى خويش بازسازى كند.

بـراى خود آرزوهاى شيرين تصور مى كند, در خيال خود قصرها مى سازد و خلاصه زندگى را آن طور كه دوست دارد, تصور مى كند.لذا از واقعيت گريزان است و نمى خواهد منطقى فكر كند ((12)).بيشتر, وقت خود را به تماشاى برنامه ها و فيلمهاى تلويزيونى مى گذراند, بطورى كه دوست دارد فـيلمهاى سينمايى هرگز قطع نشود و تا پايان شب ادامه يابدب, ازطرفى غالبا مى خواهد در جمع , مطرح شود و نقش و مسووليتى به عهده بگيرد ((13)).هـمـواره رفتار و شخصيتش ناپايدار و در بعضى اوقات به ديگران بى اعتماد و در كارها بى حوصله است .

بـا كـمـبودهاى خود به مقابله برمى خيزد, كم كم دوره وابستگى به سر آمده , مى خواهد زندگى مستقل خود را پايه ريزى كند.اطرافيان جوان بايد موقعيت وى را خوب درك كنند و با محبت با او برخورد نمايند.در اين باره پيامبراكرمر به والدين و مربيان چنين مى فرمايند: به شما سفارش مى كنم كه با جوانان مهربان باشيد, زيرا آنان (در اين هنگام ) داراى روحى لطيف هستند ((14)).

ارزش خود

مرحله بلوغ دوره خودشناسى است و معمولا جوان به خود مى آيدب اين بيدارى به علت وجود تغيير و تحولاتى است كه در جسم و روان وى پديدمى آيد.

او در ايـن مـرحـلـه بـيـش از هر مرحله سنى ديگرى در جستجوى خويش است , مى خواهد بداند كيست و چيست و از راز وجود خود, از لياقتها وكفايتهاى خود سر در بياورد, مى خواهد بداند براى چه كارى ساخته شده است .در ايـن موقعيت , دختر جوان بايد ارزش وجودى خود را درك كند و به كرامت ذاتى خود ((15))

و دوران حـساس جوانى و نيز به عظمت مقام خود كه در سايه عبادت و پرهيزكارى حاصل مى شود, آگـاه شـود, بـدانـد كـه فـردى مهم و ارزشمند است و حق ندارد خود را كوچك بشمارد و نبايد تحقيرهارا بپذيرد.او بـايـد بـدانـد كه سرمايه بزرگى و عظمتش در ايمان و تقوا و عفت و پاكدامنى است و آن را از دست ندهد.

در مسيرى گام برندارد كه ايمانش به خطر افتد و يا شرف و عفتش لكه دار شود.او حـق نـدارد خـود را بـازيـچه مد و آرايش و طرز تصور ديگران قرار دهد و موجبات ذلت خود و سرگرمى بى خبران و بى خردان را فراهم سازد.بايد اعتماد به نفس داشته باشد و مسووليت بپذيرد.

رشد ذهنى و عقلى جوان

در ايـن دوره جـوان رشد ذهنى بيشترى پيدا مى كند, از لحاظ ابزار ذهنى به حداكثر تحول عقلى خود مى رسد و مى تواند كاملا عمليات ذهنى راانجام دهد.آنچه يك بزرگسال را از يك نوجوان , متمايز مى كند, مساله كم و بيش بودن تجربه است .او به خوبى مى تواند قضاياى منطقى را دريابد و خوب و بد را از هم تميز دهد.مى تواند به سادگى در مورد كارهايش استدلال كند, زيرا نوعى هماهنگى بين تواناييهاى ذهنى و عملى او به وجود آمده است .

استعدادهايش از حالت عمومى , براساس رغبتها و ذوقهايش , جهت گيرى خاص پيدا مى كند و به يكى از كارها و يا فعاليتهاى فنى و هنرى وب علاقه مندمى شود.داراى قـدرت تـفـكـر گـرديده و مى خواهد خود را از قيد واقعيتهاى محسوس و ملموس دوران كودكى رها سازد.مـمـكـن است در بعضى از مسائل شك كند, ولى او مى خواهد باورها و اعتقادهاى خود را دوباره , بازسازى كند و آنها را از روى استدلال و دليل قبول كند.

بـه هـمـيـن جـهت مكتب اسلام , در دوران بلوغ و تكليف از جوان خواسته است كه عقايد اسلامى والـديـن را به صورت تقليدى نپذيرد, بلكه اصول اعتقادى را خود با استدلال منطقى ياد بگيرد, تا در اعماق جانش نفوذ كند و در حوادث و پيشامدها براى او شك و ترديد حاصل نشود.

در ايـن مـرحـله از زندگى , او بايد بداند كه زندگى , فقط در خورد و خوراك خلاصه نمى شود و ديـگـر نبايد همچون دوران كودكى به دنبال لذت جويى و لذت گرايى باشد, بلكه هدفى عالى در زنـدگـى وجـود دارد كه بايد آن را تعقيب كند و در مسير كمال , حركت نموده و چگونه زيستن رابـياموزد و با رهنمود گرفتن از زندگى پيشوايان , به خصوص حضرت زهرا ى خطوط زندگى خويش را ترسيم نمايد.

ظهور هويت من در جوان

جوان در دوره نوجوانى با بحران فوق العاده اى روبه رو مى شود, كه از سه محور, او را محاصره كرده است :

بحران بيولوژيكى , بحران روحى كروانى , بحران اجتماعى .

در بحران بيولوژيكى , بدن جوان تغييرات قابل ملاحظه اى پيدامى كند كه با تحريكات جنسى , توام است .در وهله اول , جوان بايد خود را با اين تحولها و تغييرهاى جديد جسمى و جنسى سازگارى دهد.در بـحـران اجـتـمـاعى , جوان در ارتباط با محيط اجتماعى اش , به صورت شركت در فعاليتهاى جـمـعـى و اظـهـار تـعلق به گروه و عضويت در آن به نحوى , نيازهاى اجتماعى خود را برطرف مى سازد.

مساله مهم بحران روحى ك روانى , يافتن هويت خود است .او تـا بـه حـال تـصـويـر درست و روشنى از خود نداشته , ولى كم كم خود را به صورت يك وجود نوظهور, كشف مى كند.او بايد هويت دوره هاى قبلى زندگانى اش را با وضعيت كنونى و جديدش , پيوند دهد.در اين جاست كه هويت فردى اش شكل مى گيرد.

حـالـتـهـايى را در خود احساس مى كند, به خصوص گاهى كه تنها مى شود به خود مى انديشد و سـوالهايى نظير اين كه : من كيستم ؟ جهان پيرامون من چيست ؟ رابطه من با جهان , چگونه است ؟ مـن كـجـاى عـالـم هـسـتـم ؟ هـدف من چيست ؟ من چگونه بايد باشم ؟ همه اين پرسشها بر اثر بروزشخصيت و آگاهى به خود براى جوان پيش مى آيد و او را دچار يك نوع نگرانى و سرگردانى مى نمايد.

جـوان , در جـسـتـجـوى شخصيت خود, به اين نتيجه مى رسد كه بايد تشخيص دهد, براى او چه چـيـزهايى مهم و چه كارهايى ارزشمند است ؟همچنين او در پى به دست آوردن معيارهايى است كـه بـتـوانـد بـراسـاس آن مـعـيـارها, رفتار خود و ديگران را مورد قضاوت و ارزشيابى صحيحى قراردهد ((16)).

ايـن جـسـتـجـوى ذهـنى , اگر مسير طبيعى اش را طى كند و بر اساس بينشى صحيح , پاسخى مـنـطقى دريافت دارد, شخصيت فردى و اجتماعى اودرست شكل مى گيرد و احساس اعتماد به نفس در وى قوت مى يابد.

در ايـن مـرحـلـه است كه نقش سازنده و حياتى دين در توجه دادن وى به سوى مبدا كمال و در پـرورش روح و روان و سـازمـانـدهى شخصيت جوان آشكار مى گردد, زيرا به پرسشهاى عميق و ظاهرا ساده كه از ضمير ناخودآگاه جوان سرچشمه يافته و بعضا در ذهنش طرح مى گردد, پاسخ داده مـى شـود و بـه قلبش ثبات و آرامش بيشترى مى بخشد و او را از سرگردانى روحى و روانى نجات مى دهد.

در ايـن صـورت اسـت كـه شـخـصـيـت جـوان شـكل گرفته و جهت مى يابد و با الگوگيرى از شخصيتهاى بزرگ پيشوايان دينى , اراده اش قوى مى گردد,بطورى كه با همتى بلند, بزرگترين نيروى دوران زندگى خويش را در راه سازندگى خود و ديگران به كار مى اندازد.

ترس در جوان

تجربه ها و تحقيقات نشان داده است كه اغلب ترسهاى موهوم و بى پايه دوران كودكى (مانند: ترس از تاريكى و تنهايى و حيوانات و) در دوره جوانى از بين رفته و جاى خود را به ترسهاى جديدى كه مخصوص اين دوره است مى دهند.ترسهاى دوره جوانى و نوجوانى معمولا به عدم انجام كارهاى مدرسه اى , احساس نقص و ناتوانى و زياده روى در اثبات مقام و موقعيت اجتماعى ,مربوط مى شوند.

مـمـكن است گفتگوى ميان دوستان و يا خويشاوندان و يا مطالعه بعضى از موضوعات يا شنيدن خبرهايى از رسانه ها, اضطراب و پريشانى نوجوان راتحريك كند.او در هـراس است كه مبادا در امتحانها موفق نشود و يا در آينده با شكست روبه رو شود و از عهده انجام تكاليف مدرسه به خوبى بر نيايد و موردتحقير و سرزنش قرار گيرد.مى ترسد موقعيت او در كلاس درس , متزلزل شده و مورد تمسخر آموزگار و همكلاسيهايش قرار گيرد و در آن هنگام , قادر به پاسخگويى نباشد.

از طـرفـى نوجوان به همان اندازه كه دوست دارد مستقل و دور از والدين زندگى كند, به همان مـيزان به آنان علاقه مند ووابسته است , مثلا, ترس ووحشتى او را فرا مى گيرد كه مبادا والدين او بـيـمـار شـده و يا مصيبتى برايشان پيش آيد و يا يكى از آنان را ازدست بدهد, همچنين گاهى به لـحـاظوضـعيت اقتصادى و مالى خانواده در نگرانى بسر مى برد, كه مبادا فقر و بى چيزى به آنان روى آورد و نـيـز گاهى از وضعيت سلامتى خود و بيمارشدن , بيمناك است

و يا از اين كه نتواند شـغـلـى بـه دسـت آورد, يا عهده دار مسووليت و كارى در آينده بشود, هراس دارد و نيز از جهت اجـتـمـاعـى مـواظـب اسـت كه به حيثيت اجتماعى و اخلاقى اش لطمه اى وارد نشود, درچنين شرايطى از روبه رو شدن با واقعيتها, دورى مى جويد و از كفايت خود, نگران ب .

بنابر اين , ترس و اضطراب از آينده اى مجهول , كمرويى و گريز از موقعيتهاى زندگى , پريشانى و افـسـردگـى بـه خـاطر غوطه ور شدن در ناراحتيهاى گذشته , همه و همه , شخصيت نوجوان را متزلزل و او را دچار نگرانيهاى روحى و روانى مى كند.

در ايـن زمان و موقعيت است كه جوان نيازمند يك پايگاه امن فكرى و محل اتكاى روحى مطمئن مى باشد, تا اين كه قلب او را از دلهره و اضطراب درباره آينده و هراس و نگرانى در مورد زمان حال , باز داشته و براى ادامه زندگى به او آرامش ببخشد.

در چـنين شرايطى ياد خدا مايه آرامش دل جوان مى گردد و با صفاى باطنى كه دارد و گرايش مذهبى كه در فطرتش نهفته است , نقطه اميد را درقلبش روشن مى سازد و اضطراب روانى اش را كاهش مى دهد.

تجربه نشان داده است , جوانانى كه به خدا ايمان داشته و در حوادث زندگى به او توكل مى كنند, تـرس و اضطراب به دلشان راه نمى يابد و همواره در صحنه هاى زندگى با عزمى راسخ و اراده اى پـولاديـن در بـرابـر حـوادث , پـايدارى نشان مى دهند, بطورى كه اطرافيان را شيفته شجاعت و ابتكارخود كرده و به شگفتى وامى دارند.

صـحـنـه هـاى جـنـگ در سالهاى اخير, ذخيره ذيقيمتى از اين تجربه ها است , كه چگونه جوانان , روحـيـه سـلـحشورى را در خانه و خانواده تقويت مى كردند, بطورى كه يك نوجوان تازه بالغ در جـبـهـه نـبـرد, بـدون سـلاح , چـنـدين نفر از افراد دشمن را به اسارت در آورده و آنان را تا مرز اردوگاه خود, يك تنه آورده و تحويل نيروهاى خودى مى داد.

خشم در جوان

در جـوان , خشم يك حالت تهاجمى و دفاعى است كه هرگاه منافع و مصالح شخصى اش به خطر افتد, يا مانعى در رسيدنش به هدف پيش آيد و يادر انجام كارى ناتوان باشد, در او ظاهر مى گردد.

واكـنشهاى خشم در نوجوان بسيار متفاوت است , به خصوص در اوايل بلوغ , در عده اى به صورت تـمـرد و سـرپـيچى و در برخى به صورت داد وفرياد كشيدن و در عده اى ديگر به صورت سكوت هـمـراه بـا اخـم و گـوشه گيرى و افسردگى نمايان مى شود, زمانى به صورت عكس العملهاى تكرارى از قبيل : كوبيدن پا به زمين ويادر را به ديوار زدن , ظاهر مى گردد.

مـدت زمـان خـشـم در نـوجـوان بيش از كودكان است و عوامل محرك خشم در نوجوان گاهى چـيـزهـايى است كه از آن محروم مى شود و بين او وآرزوهايش فاصله مى افتد و يا از خواسته هاى آنـى اش جـلوگيرى مى شود, مثلا, مى خواهد بخوابد, مانع خوابيدن او مى شوند و يا او را از خواب بـيـدارمـى كـنـنـد و يـا دسـت بـه كارى مى زند, اما از انجام آن ناتوان است و يا زمانى كه خود و خانواده اش مظلوم واقع مى شوند و يا وقتى كه اطرافيان به اشيا ووسايل او دست درازى مى كنند.

گـاهـى خـشـم متاثر از عوامل طبيعى است , مثل (تغيير) هواى خيلى سرد و يا حرارت سوزان و طوفان , گاهى هم خشم در مقابل رفتار والدين , پديدمى آيد.جـوان در تـمـام اين حالتها بايد خونسردى خود را حفظ كند و سعى نمايد تعادل خود را از دست نـدهـد و قبل از هر عمل يا عكس العملى كه مى خواهد انجام دهد, عاقلانه بينديشد, چرا كه ميدان دادن به غضب , انسان را در زندگى كم كم به يك حالت حساسيت عصبى مى كشاند, در اين هنگام , عقل رو به ضعف مى گرايد.

افـراط در خشم و غضب موجب مى شود كه شخص , مبتلا به نوعى جنون گردد و هر عملى را كه عقل , مجاز نمى داند از او صادر شود.پيامبر اكرمر فرمود: غضب , ايمان را فاسد مى گرداند, همچنانكه سركه , عسل را ((17)).و نـيـز از امـام صـادق (ع ) نـقل گرديده است كه درباره غضب فرمود: كليد هر شر و بدى , خشم است ((18)).

جـوان در رابـطه با والدين و دوستان و زيردستان خود, بايد خشم خود را كنترل كند, اما هنگامى كـه مـى بـيـند حقى ناحق مى شود, ديگر نبايد دم فروبندد, بلكه در اين صورت بايد خشم خود را بطور طبيعى و معقول اظهار نمايد و از حق دفاع كند, ولى از جاده عدالت و اعتدال خارج نشود.در مـورد پيامبر بزرگ اسلام نقل گرديده است كه او به خاطر دنيا خشمگين نمى شد, اما هرگاه پاى حق به ميان مى آمد و حقى ناحق مى شد,غضبناك مى گرديد و احدى را نمى شناخت و آرام و قرار نمى گرفت تا اين كه حق را به حقدار برگرداند و ستم را از ستمديده برطرف نمايد ((19)).

محبت

مـحـبـت و دوستى يكى از عواطف بسيار مهم و با ارزش در جوان است , به خصوص كه در دوران بلوغ شديد بوده و مى توان آن را يكى از ويژگيهاى اين دوران دانست .احـسـاس دوسـتـى و ابراز محبت به ديگران , همسالان و بزرگترها, نشانگر يكى ديگر از نيازهاى طبيعى اوست .هنگام بلوغ , محبت و دوستى در جوان به جنس مخالف هم پديدمى آيد.اين كشش نشانه اى از رحمت الهى است كه خداوند براى استوارى نظام خانواده و گزينش همسر در آينده براى او تدارك ديده است .

در حقيقت اين احساس محبت يكى از اساسى ترين شالوده هاى نظام خانواده در روابط اجتماعى او در آينده به شمار خواهد آمد و بناى استوارزندگى خانوادگى او را در آتيه تشكيل خواهد داد.

خـداونـد در قرآن مى فرمايد: و از نشانه هاى قدرت الهى , اين است كه براى شما از جنس خودتان همسرى بيافريد تا اين كه در كنار او آرامش يابيد وبين شما رحمت و محبت , جارى كرد ((20)).

احكام دوران بلوغ

بنا به نظر مراجع دينى , دختر بعد از تمام شدن نه سال قمرى ((21))وپسر پس از اتمام پانزده سال قمرى بالغ مى شود.كسى كه به حد بلوغ رسيده , نماز و روزه بر او واجب مى شود و بايد براى انجام احكام شرعى مورد احتياج خود از مجتهد جامع الشرايط تقليدكند.علايم رشد و بلوغ , اختصاص به انسان ندارد, بلكه آفريدگار جهان در همه موجودات عالم , اعم از انسان , حيوان و نبات , به نحوى خاص , اين پديده شگفت انگيز را قرارداده است كه پس از چندى در آنها استعداد بارورى و توليد مثل , بطور طبيعى نمايان مى گردد.

در انسان , اين علامت در دخترنوجوان به صورت رگل (حيض ) ظاهر مى شود.انـسـان , اشـرف مـخلوقات است و اين حالت حيض در او آيت و نشانه اى است ازقدرت پروردگار بزرگ كه دختر جوان بايد با آن آشنا گردد,احكام آن را بداند و رعايت نمايد.تـوضـيـح مـطـلـب بـه ايـن ترتيب است كه دختر هنگامى كه به سن بلوغ مى رسد, زمانى برايش فرامى رسد كه احساس مى كند مقدارى خون با كمى سوزش از او خارج مى شود ((22)).

او نـبـايـد از ايـن واقـعـه نـگـران باشد, چرا كه خداوند متعال با ايجاد دستگاه جنسى در جسم او كبـمنظور بقا نسل ك و بروز آن در دوران جوانى و بلوغ ,مى خواهد نويد آمادگى مادر شدن را كه ارزشى بس بزرگ است به او بدهد.در اين زمان است كه پا به عرصه تكليف مى گذارد و احكام الهى بر وى جارى مى گردد.او بايد پس از اتمام دوران حيض ((23))كه معمولا مدت آن 6 يا 7 روز است غسل نمايد, حتى اگر در آخر وقت نماز, از خون , پاك شد بلافاصله بايد غسل كند و نماز بخواند.

انجام غسل با احكامى كه وارد شده , موجب پاكى جسم و صفاى روحى او مى شود.در هـنـگـام غسل , مستحب است بگويد: اللهم طهرنى و طهر قلبى ((24))كه به او آرامش خاصى مى بخشد.در ايـن هـنـگـام , نـمـاز و تـمـامى احكامى كه براى بزرگسالان واجب گرديده , بر او نيز واجب مى شود ((25)).

جـوان ايـنـك وارد مـرحله جديدى از زندگانى اش شده ودر پيشگاه حضرت حق , مقام و منزلت ويژه اى دارد, وى مورد خطاب آفريدگار جهان واقع شده و بايد پاسخگوى اعمال خود باشد ((26)).

او در ايـن مـرحـلـه از زنـدگانى خود, بايد بداند كه تمام اعمال , حركات , رفتار و گفتار و حتى تـصـوراتـش تحت محاسبه الهى قرارمى گيرد و اگر خود رادر معرض هدايت مبدا آفرينش و در مـسـيـر قـانـون الهى قرار دهد و هماهنگ با برنامه هاى نظام خلقت عمل كند, هر روز كه از عمر گرانقدر اومى گذرد, يك قدم به سوى كمال و سعادت جاودانى , نزديك مى شود.

او بايد قدر گوهر جوانى خود را بداند و اين مرحله حساس و پرفراز و نشيب زندگى را خوب درك كند.مواره خود را در محضر خداوند, حاضر و ناظر بيند و در نمازش از او يارى جويد و دعاكند ((27))تـا بـتواند در برابر همه مسايل و مشكلاتى كه درآينده برايش پيش مى آيد, پايدارى نشان دهد و بر همه آنها غلبه يابد.

اهميت دوران بلوغ از ديدگاه اسلام

از نظر اسلام , اين قسمت از زندگى انسان , بسيار اهميت دارد ((28)).در اين دوران است كه بناى اساسى شخصيت فردى و اجتماعى جوان پايه ريزى مى شود.

روش تـربـيـتـى اسـلام بر اين امر تاكيد دارد كه جوان اين دوران را با معرفت و پاكى سپرى كند, چـكراكـه : در جـوانـى پاك بودن شيوه پيغمبرى است ورنه هرگبرى به پيرى مى شود پرهيزگار ((29)).در اين دوران حساس , جوان واقعا نمى داند چه كند و چه چيزى در وجود او دارد اتفاق مى افتد.تـغييرات عمومى بدن و تاثيرات روانى , آن چنان سريع و همه جانبه است كه او را دچار تشويش و نگرانى مى كند و برخوردها و ارتباطهاى او را بااطرافيان و خانواده اش دچار مشكل مى سازد.

از اين رو در اين زمان است كه او شديدا نياز به محبت دارد و در پى يافتن يك نقطه اتكاى روانى و روحـى است و دوست دارد, ديگران به شخصيتش احترام بگذارند و او را مورد توجه قرار داده و به حساب آورند.بـه هـمـيـن مـنـاسبت است كه پيامبر اسلامر ضمن بيان مراحل تربيت , هفت سال سوم زندگى مـقـدمـاتـى انـسـان كـه هـمان دوران بلوغ و جوانى است ك ((30))

والدين و مربيان را سفارش مـى فـرمـايـند كه , در اين سنين به جوان به عنوان يك شخصيت بزرگسال بنگرند و به او اعتماد نموده و دركارها با وى مشورت كنند, در زندگى , نظر او را دخالت داده و به او مسووليت بدهند تا شخصيتش شكوفا گردد.جـوان در اين مرحله خود را همرديف با ساير اعضاى خانواده مى پندارد و انتظار دارد كه از احترام متقابل , برخوردار باشد, از اين رو پيامبر اكرمرفرمود: من به تمام شما مسلمانان , توصيه مى كنم كه نسبت به جوانان با نيكى و نيكوكارى رفتار كنيد و به شخصيت آنان احترام بگذاريد ((31)).

در اسلام به جوان شخصيت داده شده و تاريخ اسلام , گوياى اين مطلب است .پيامبر بزرگوار اسلام در آخرين لحظه هاى عمر خويش فرماندهى سپاه عظيمى را كه مى خواست به كشور روم اعزام كند, به عهده جوانى به نام اسامه بن زيد قرار مى دهد.

بهنام علیپور بازدید : 137 یکشنبه 16 آبان 1389 نظرات (0)



از زبان یک تعمیرکار گوشی موبایل : زیاد اتفاق میافتد گوشی هایی را پیش من برای تعمیر بیاورند که در آب افتاده باشند ومرخص شده باشند و واقعیت دردناک هم اینه که این گوشی ها معمولا خاموش شدهاند و زمانی این واقعیت دردناک تر می شود که گوشی گرانقیمتی دچار اینمصیبت شده باشد، امروز به دو نکته جالب در همین رابطه برخورد کردم.



اول اینکه ظاهرا یک خبرنگار واشنگتن پست بعداز یک دوچرخه سواری طولانی به خانه می آید و شروع میکند به شستن دست ورویش ولی از آنجایی که کیف وسایل همراهش را بدجایی گذاشته بوده است ناگهانکیف بر میگردد و گوشی BlackBerry نازنین 450 دلاریش در درون توالت می افتدوی سعی میکند سریع گوشی را از آب خارج کند باطری اش را در می آورد وسپس بهخشک کردن گوشی با سشوار می پردازد.

وقتی می بیند این روش چندانموثر نیست و گوشی هم وارد حالت کما شده است زنگ می زند به یکی از دوستانشکه در این زمینه تخصص داشته و از او کمک می خواهد دوستش هم در پاسخ به اومیگوید گوشی را در یک ظرف پر از برنج نپخته بگذار! بله برنج نپخته :) همهی ما دیده ایم برنج خاصیت جذب رطوبت را دارد و با اصول خیس کردن برنج همآشنا هستیم ولی این نکته دیگر بسیار ظریف است. خلاصه اینکه گوشی بعد از یکروز ماندن در ظرف برنج کاملا سالم می شود و بدون هیچ مشکلی قابل استفادهمی گردد. این جناب خبرنگار هم عین تجربه اش را در واشنگتن پست برای عمومنوشته است البته آن دوستی که این روش را برای او گفته است نامش فاش نشدهچون ظاهرا وی برای یکی از شرکتهای گارانتی یا مشابه آن کار می کند و فاششدن نامش برایش دردسر ساز خواهد بود.

یکی دیگر از روشهایی هم که درمورد گوشی های آب خورده کارایی دارد و ظاهرا بسیاری از کسانی که آن راامتحان کرده اند، نتیجه گرفته اند این است که گوشی که یک حمام اجباری کردهاست را بهتر است اول خاموش کرده سپس باطری آن را خارج نموده تا جایی کهامکانش هست گوشی را با کاغذها و دستمالهایی که آب جمع می کنند خشک کرده وبعد در الکل برای مدت کوتاهی بخیسانیدش و بعد هم بگذارید خشک شود الکلبرای خشک کردن قطعات داخلی گوشی بسیار موثر خواهد بود.


بهنام علیپور بازدید : 91 یکشنبه 16 آبان 1389 نظرات (0)
این هم آلبوم جدید و بسیار زیبای احسان خواجه امیری به نام سلام آخر که برای شما کاربران گرامی سایت نوعلم آماده کردیم. امیدواریم لذت ببرید.




01 - خیال  [192] [128] [64] [24]
02 - سایه به سایه [192] [128] [64] [24]
03 - باران که می بارد [192] [128] [64] [24]
04 - شانس [192] [128] [64] [24]
05 - زشت و زیبا [192] [128] [64] [24]
06 - باور نمیکنم [192] [128] [64] [24]
07 - تمومش کن [192] [128] [64] [24]
08 - جدایی [192] [128] [64] [24]
09 - سال بارونی [192] [128] [64] [24]
10 - سلام آخر [192] [128] [64] [24] 


بهنام علیپور بازدید : 154 یکشنبه 16 آبان 1389 نظرات (0)

کاربردهایپزشکی بالقوه نانو ربات ها از برطرف کردن عوارض جانبی شیمی درمانی گرفتهتا درمان بیماری آلزایمر، همواره وسیع و بلند پروازانه بوده و طی 10 سالگذشته، پژوهشگران مختلف در زمینه ایجاد سیستم های مورد نیاز جهت توسعه کارنانو ربات های فعال و مفید به عنواان سنسور، سیستم های انتقال اطلاعات وتامین سوخت به پیشرفت های زیادی دست یافتند اما برای تحقیق ایده دستگاههای مولکولی که قادر به سفر در میان سرخرگ ها و شریان های حیاتی بدن وشناسایی و درمان بیماری ها هنوز باید کارهای بسیاری انجام شود.

نانوربات

بهمنظور سرعت بخشیدن به تلاش ها در جهت تحقیق این هدف گروهی از پژوهشگران بهتازگی شیوه مبتکرانه ای را برای ایجاد و توسعه نانو ربات ها طراحی کردهاند.

آدریانو کاوالکانتی، بیژن شیرین زاده، رابرت فریتاس و تادهاگ به عنوان نمایندگان پژوهشگر از موسساتی در ملبورن استرالیا و ایالاتمتحده شیوه های جدید خود را به طور شبیه سازی شده در شماره جدید نشریه"نانوتکنولوژی" ارائه کرده اند. آنها امیدوارند که درست مانند دفعات قبلکه مهندسان توانستند با کمک شبیه سازی سه بعدی تحقیقات و پژوهش های خود رادر زمینه صنعت نیمه رسانا به طرز چشمگیری سرعت بخشیدند، این بار نیزنانوربات های مجازی، بیومولکول ها و سرخرگ های مجازی بتوانند روند پیشرفتو توسعه نانوربات ها را تسریع   بخشند.

کاوالانتی، مدیر مرکزتحقیقات خودکارسازی و نانوبیوتکنولوژی در دانشگاه "موناش" استرالیا اظهارداشت: سخت افزار NCD(طرح تنظیم نانوربات ها) سیستمی است که با هدف آزمایشنمونه های اولیه نانوربات های سه بعدی طراحی و پایه ریزی شده است. اینسیستم شبیه ساز نانوالکترونیکی و مکانیکی فوق العاده پیشرفته اطلاعات وداده های عددی و فیزیکی را برای ساخت و تکمیل نانوربات ها فراهم می آورد.این سیستم شبیه سازی NCD نشان می دهد که چگونه می توان یک نانوربات را درداخل بدن انسان کنترل، هدایت و از آن استفاده کرد. نانوربات ها در شرایطواقعی موظف به جست و جو برای پیدا کردن پروتئین در یک محیط مجازی بودند،مضاف بر اینکه شناسایی و انتقال پروتئین های یافت شده به مدخل عضو خاصی ازبدن جهت دفع عنصر مخرب از وظایف این دستگاه بود.

پژوهشگران در خصوصچگونگی استفاده نانو رباتها از استراتژی ها و شیوه های مختلف جهت دستیابیبه این هدف به تجزیه و تحلیل پرداختند. به طور مثال، نانوربات ها میتوانند قابلیت های حسی مختلفی نظیر سنسورهای گرمایی و شیمیایی و نیز حرکتاین حسگرها را به کار ببرند.

یکی از دشوارترین مراحل برای نانو ربات ها حرکت در نزدیکی یک مولکول زنده و شناسایی و پی بردن به ماهیت آن بود.

پژوهشگرانبرای نشان دادن قابلیت های این سیستم با آزمایشهای مختلف به موردی برخوردکردند که نانوربات ها به منظور شناسایی پروتئین ها در رگهایی با ابعاد واندازه های متغیر، شیوه های متفاوتی را به گرفتند. سرانجام همانطور کهانتظار می رفت نتایج نشان داد نانوربات ها بهتر می توانند یک هدف مشخص دررگهای کوچکتر را شناسایی کنند.علاوه بر این به کارگیری سنسورهای گرمایی وشیمیایی در پیشرفت کیفی و کمی کار نانوربات ها تاثیر بسیاری داشت. 

بهگفته محققان طرح، برخی اجزای موجود در نانوربات ها نظیر حسگرها، موجگیرها، موتورها و اهرم های حرکتی همگی به عنوان ابزار و ادوات نانو موجودهستند لذا باید گام بعدی را برداشت مبنی بر اینکه این اجزا و ابزارها بایدبه صورت اجزای یک نانوربات سرهم بندی شوند.

کاوالانتی ضمن اشارهبه اینکه علایق و انگیزه های مالی و استراتژیک بزرگترین محرک برای نوآوریو ابتکار به شمار می آیند، تصریح کرد: به خاطر چنین انگیزه هایی امیدواریمکه نانوربات های فعال و کارآمد در آینده ای نه چندان دور برای استفادهآماده شوند.

 

منبع: کیهان

 

بهنام علیپور بازدید : 88 یکشنبه 16 آبان 1389 نظرات (0)

درسال های اخیر گزارش هایی به گوش می رسد که نانوفناوری در حال دگرگون کردندانش بشر است. هزینه های پژوهش و توسعه، به سوی توسعه ی نانوفناوری سرازیرشده اند. پتانسیل گسترده این شاخه از دانش، خودروسازان بزرگ دنیا را بهسمت آغاز برنامه های پژوهش و توسعه در زمینه فناوری نانو سوق داده که اینفعالیت ها اغلب با همکاری دانشگاه ها و صنایع دیگر همراه است.

نانو و خودرو

اکنون به معرفی کوتاهی از نمونه های کاربرد فناوری نانو در صنعت خودرو می پردازیم:

 

• نانوکامپوزیت ها

موادکامپوزیتی مواد مهندسی ای هستند که از دو یا چند جزء تشکیل شده اند بهگونه ای که این مواد مجزا و در مقیاس ماکروسکوپی قابل تشخیص هستند.کامپوزیت از دو قسمت اصلی ماتریکس(زمینه) و تقویت کننده(پرکننده) تشکیلشده است. ماتریکس با احاطه کردن تقویت کننده آن را در محل نسبی خودش نگهمی دارد و تقویت کننده موجب بهبود خواص مکانیکی ساختار می گردد.

یکیاز گسترده ترین کاربردهای فناوری نانو در صنعت خودرو تا کنون ساخت نانوکامپوزیت ها بوده است. از آنجا که در نانوکامپوزیت ها، ذرات بسیار ریز(نانوذرات)، استحکام و دوام رزین را بسیار بالا می برند، جایگزین موادمرسوم مانند میکا و تالک شده اند. اما علاوه بر ویژگی های فیزیکی بهتر،این کامپوزیت ها دارای دو برتری دیگر نیز می باشند:

نخست اینکهنانوذرات با ایجاد ماتریکس (زمینه) یکنواخت و هموار به طور قابل توجهیزیبایی بیشتر را فراهم می کنند و بنابراین نانو کامپوزیت ها سطح زیبا تر ورنگ های شفاف تری دارند.

همچنین نانوکامپوزیت ها به دلیل نیاز به مواد تقویت کننده ی کمتر، تا حدود بیست درصد نسبت به کامپوزیت های رایج سبک ترند.

نانو و خودرو

• اثر نیلوفری و کاربرد آن در ساخت سطوح خود تمیز شونده

یکیاز شناخته شده ترین مزیت های فناوری نانو اثر نیلوفری ست که سطوح خود تمیزشونده را امکان پذیر می سازد. به سبب ساختار بسیار صاف و یکنواخت سطح گلنیلوفر، قطرات آب و گرد غبار از روی گلبرگ ها می لغزند بی آنکه اثری رویآنها به جای گذارند.

بنابراین اگر سطوح اجسام دارای ساختار بسیارصاف و صیقلی (در مقیاس نانو) باشند، ذرات آلودگی و همچنین آب روی آنهاباقی نخواهد ماند.

رنگ ها و پوشش های سقف خودرو که این اصل طبیعیرا به کار می برند امروزه در بازار موجود می باشند. ساختار نانویی اینسطوح، از جمع شدن ذرات آلودگی و قطرات بسیار ریز آب نیز جلوگیری می کند.همچنین رینگ های خود تمیز شونده نیز با استفاده از این ویژگی در حال تولیدهستند.

همچنین پوشش نانویی در حال تولید است که با اضافه کردن آن بهسطح شیشه خودرو (برای مثال به روش اسپری کردن)،فرورفتگی های بسیار ریز سطحشیشه را پر کرده و سطح صاف و بدون پستی و بلندی ایجاد می کند و در نتیجهقطرات ریز آب و گرد و غبار روی شیشه باقی نمی ماند و بنابراین موجب افزایشدید راننده، استهلاک کمتر برف پاکن ها و نیاز کمتر به شستشوی شیشه وهمچنین بهبود دید در شب در نتیجه کاهش انعکاس مضر نور می شود.

نانو و خودرو

• شیشه های نوین با توانایی بازتاب پرتو فروسرخ

نمونهای دیگر از کاربرد های نانوفناوری در صنعت شیشه خودرو، شیشه هایی باقابلیت بازتاب پرتو فروسرخ نور خورشید می باشد. به این گونه که یک لایهبسیار نازک از نانوذرات بین دو لایه ی شیشه قرار گرفته اند که وظیفه آنهابازتاباندن پرتو فرو سرخ نور خورشید و در نتیجه جلوگیری از گرم شدن زیادداخل خودرو می باشد.

• مبدل های کاتالیستی

همانطورکه می دانید اگر احتراق به طور کامل و ایده آل رخ دهد خروجیهای حاصل ازآن، آب، نیتروژن (N2) و دی اکسید کربن (CO2) می باشد و اگر احتراق درشرایط ایده آل رخ ندهد مثلا برای احتراق هوای مناسب وجود نداشته و.... دراینصورت خروجیهای حاصل از احتراق، گازهای زیان آوری همچون مونو اکسید کربن(CO)، گروه گازهای (NOx) و هیدروکربنهای نسوخته (CH) می باشند. وظیفه مبدلکاتالیستی که در مسیر گازهای خروجی از موتور قرار می گیرد این است کهگازهای فوق را به گازهای بی خطر تبدیل کند.

نانو و خودرو

یکیاز ویژگی های نانوذرات که در تولید مبدل های کاتالیستی استفاده شده چنیناست: سطح تماس ذرات با کاهش اندازه آنها و افزایش تعدادشان (به طوری کهجرم کلی مجموعه ثابت بماند) افزایش می یابد. یک دسته از واکنش های شیمیاییروی سطح کاتالیست ها رخ می دهند و بنابراین سطح تماس بیشتر، کاتالیست فعالتری را موجب می شود. از این رو به کارگیری نانوذرات در مبدل های کاتالیستیمنجر به تولید مبدل های موثر تر خواهد شد.

 

منبع: nanoclub.ir

 

بهنام علیپور بازدید : 133 یکشنبه 16 آبان 1389 نظرات (0)

تصحيح رنگ و نور عکس‏ها در فتوشاپ

اشاره:

اينبار به سراغ يكي از مشكلات معمول همه كاربران رفته‌ايم كه به‌رغم سادگيراه‌حل آن، بسيار مشكل‌ساز است؛ يعني تصحيح رنگ و نور عكس‌ها!

فتوشاپدر كنار تمام قابليت‌هاي پيچيده خود، امكانات بسيار زيادي را هم برايكاربران خانگي فراهم كرده است تا آن‌ها نيز بتوانند از امكانات بي‌نظيربرنامه استفاده كنند.

حتي نسخه‌اي از اين برنامه هم براي كاربرانخانگي منتشر مي‌شود كه Photoshop Elements نام دارد و با امكانات ساده‌ترو قيمت ارزان‌تر مخصوص كاربران تازه‌كار و خانگي منتشر مي‌شود و چند سالياست كه ميزان فروش جهاني آن تقريباً هم اندازه فتوشاپ اصلي است.

امادر كشور ما به دليل ارزان قيمت بودن اين‌گونه برنامه‌هاي، استقبال ازPhotoshop Elements هم چندان زياد نيست و اغلب كاربران ترجيح مي‌دهند همانبرنامه اصلي را روي كامپيوتر خود نصب كنند؛ حتي اگر نتوانند از بسياري ازقابليت‌هاي آن استفاده كنند! همين برنامه قدرتمند، روش‌هاي ساده‌اي همبراي كاربران خانگي دارد. اين روش‌هاي ساده را ياد بگيريم!

 

تصحيح نور

فرض كنيم عكسي را گرفته‌ايد كه نور آن كافي نيست و اصطلاحاً تاريك شده است. به چنين عكس‌هاييUnderexpose مي‌گويند.

يعنينور آن‌ها زير يا كمتر از مقداري است كه براي نوردهي يا Expose عكس كافيباشد. كافي است فتوشاپ را اجرا كرده و از طريق فرمان File>Open عكسمذكور را در داخل آن باز كنيد.

حالا منوي Image را كليك كنيد. از منوي باز شده آن، گزينه Adjustment و بعد Shadow/Highlight را كليك كنيد.

پنجره‌ايكه باز مي‌شود Shadow/Highlight نام دارد و در آن دو متغير براي سايه‌ها وروشنايي‌ها دارد. با تغيير اين دو متغير مي‌توانيد به سادگي مقدار روشناييعكس را تغيير دهيد.

البته تنظيمات داخل اين پنجره به همين دومتغير ختم نمي‌شود. اگر روي گزينه Show More Optins كليك كنيد، براي هر دوگزينه سايه‌ها و روشنايي‌ها سه متغير جداگانه پديدار مي‌شوند.

ازآنجايي‌كه اين آموزش، يك آموزش سريع براي افراد تازه‌كار است، توضيح بيشتردرباره امكانات ديگر متغير‌هاي اين فرمان را به وقت ديگري موكول مي‌كنيم.


تصحيح رنگ و نور عکس‏ها در فتوشاپ

تصحيح رنگ و نور عکس‏ها در فتوشاپ

استفادهاز فرمان قبل براي عكس‌هايي كه كنتراست رنگي زيادي دارند، مناسب است؛مثلاً عكس هايي كه يك نفر جلوي پنجره ايستاده است و به همين دليل صورت اوسياه شده است.

اما برخي از كاربران ترجيح مي‌دهند تعيين ميزاندقيق كنتراست را به فتوشاپ بسپرند. فرمان Auto Contrast در فتوشاپ،همان‌طور كه از اسم آن برمي‌آيد، مي‌تواند به طور خودكار ميزان كنتراست يكعكس را تنظيم كند.

كافي است عكس مورد نظر را در فتوشاپ باز كنيد و فرمان Auto Contrast را از همان منوي Image>Adjustment  كليك كنيد.

فتوشاپبلافاصله نور كلي محيط را مي‌سنجد و كنتراست عكس را طوري تنظيم مي‌كند كهتيره‌ترين نقطه تصوير به رنگ سياه كامل و روشن‌ترين نقطه تصوير به رنگسفيد كامل برسد. در اين حالت كنتراست مناسب به دست مي‌آيد.

 

فرمان Auto Color

ديگرفرمان خودكار در فتوشاپ،Auto Color است. اين فرمان هم دقيقاً همانند فرمانتنظيم خودكار كنتراست، براي تنظيم رنگ خودكار عكس به كار گرفته مي‌شود.مشكل اينجا است كه اين فرمان در اغلب موارد رنگ‌ها را به صورت اشتباهتغيير مي‌دهد.

مثلاً اگر در يك محيط سرسبز، از يك شخص عكس بگيريدو با اين فرمان بخواهيد رنگ صورت، فرد را تنظيم كنيد، مطمئناً رنگ چهرهبسيار بي رنگ خواهد شد.

زيرا فتوشاپ براي تنظيم رنگ كلعكس، رنگ‌هاي سبز بسيار زيادي را در عكس تشخيص داده است و درصدد است باكاهش رنگ سبز، رنگ كل عكس را تصحيح كند. به همين دليل، رنگ چهره نيز بهاشتباه تخمين زده مي‌شود. (عكس 3)

فرمان تنظيم رنگ خودكار چندانكارآمد نيست. بنابراين فتوشاپ اين امكان را در اختيار كاربران قرار مي‌دهدكه خودشان مقادير رنگي را كم و زياد كنند. تغيير رنگ‌ها در فتوشاپ از طريقفرمان Image>Adjustments>Color Balance در اختيار شما قرار مي‌گيرد.

اين فرمان به قدري مهم است كه كليد ميانبر ساده‌اي مثل Ctrl+B برايآن انتخاب شده است. يعني اگر دكمه‌هايCnotrol و B را روي صفحه‌كليد فشاردهيد، پنجره اين فرمان باز مي‌شود و مي‌توانيد رنگ‌هاي عكس را تنظيم كنيد.در اين پنجره سه متغير وجود دارد كه با آن مي‌توان شش رنگ اصلي را كم وزياد كرد.

سه رنگ قرمز و سبز و آبي كه در مقابل هر يك از آن‌هارنگ مخالفشان يعني Cyne (سبز - آبي)، Magenta (سرخابي) و زرد قرار دارد.مثلاً اگر در زير نور لامپ تنگستن، عكسي كه گرفته‌ايد زرد رنگ شده است،مي‌توانيد با اين فرمان از زردي عكس بكاهيد تا رنگ آن طبيعي شود.

تصحيح رنگ و نور عکس‏ها در فتوشاپ

اما تصحيح رنگ گفته شده، مربوط به زماني است كه خودتان بتوانيد مقدار خطاي رنگي عكس‌تان را تشخيص دهيد.

گاهي،عكس‌هايي را مي‌بينيد كه مي‌توانيد به وضوح خطاهاي رنگي را در آن‌ها احساسكنيد. اما نمي‌توانيد بفهميد مقدار كدام رنگ، كم يا زياد است يا اين‌كه يكرنگ را تا چه اندازه بايد كم و زياد كنيد.

در اين زمان مي‌توانيد از قابليت مقايسه‌اي رنگ‌ها در فتوشاپ كه با نام Variation شناخته مي‌شود، استفاده كنيد.

پنجرهكاربري اين فرمان به دو بخش تقسيم شده است. در سمت چپ آن عكس اصلي در ميانشش پنجره قرار دارد كه هريك با مقداري از تغيير رنگ، نتيجه تصحيح رنگ دريك جهت رنگي را نشان مي‌دهند.

مثلاً يكي از عكس‌ها كمي زرد وديگري كمي آبي است. مي‌توانيد هر يك از عكس‌هاي تغيير رنگ يافته را كهمي‌پسنديد، كليك كنيد تا آن عكس، به عكس اصلي تبديل شود و دوبارهپنجره‌هاي تغيير رنگ در دور آن قرار بگيرند و ... .

در قسمت سمتراست هم همين روش براي تصحيح تاريكي و روشنايي وجود دارد. با اين روشمي‌توانيد به سادگي رنگ و حتي نور عكس‌هايتان را تصحيح كنيد.

 

رفع قرمزي چشم

يكياز قابليت‌هاي بسيار كارامد براي كاربران تازه‌كار در فتوشاپ، ابزار قرمزيچشم است. برخي دوربين‌هاي سطح متوسط در هنگام فلاش زدن، موجب قرمزي چشم‌هادر عكس مي‌شوند. اين‌كه چرا اين مشكل به‌وجود مي‌آيد، از سطح آموزش اينشماره خارج است.

اما اين‌كه چطور مي‌توان آن را از بينبرد، دقيقاً همان چيزي است كه وظيفه اين ابزار را تعيين مي‌كند. اين ابزاردر زير گروه ابزارهاي Healing Brush قرار دارد.

اگر آن را پيدانمي‌كنيد، دكمه Shift را نگه داريد و پشت سر هم دكمه J را روي صفحه كليكبزنيد تا علامت اين ابزار را كه شبيه يك چشم است در نوار ابزار ببينيد.

نوك اين ابزار شبيه يك علامت به اضافه (+) است. كافي است با اين به اضافه روي قرمزي يك چشم كليك كنيد تا بلافاصله آن را حذف كند.

تصحيح رنگ و نور عکس‏ها در فتوشاپ

دوربين‌هايديجيتال طوري طراحي مي‌شوند كه در موقع فلاش زدن حداقل مقدار قرمزي چشم راايجاد كنند. اما هميشه امكان خطا وجود دارد. فتوشاپ در خدمت شما است!

 

هماهنگي محيط رنگي

با اين حال فرض كنيد كه تصحيح رنگ و نور يك عكس را با روش‌هايي كه در بالا گفتيم انجام داديد و نتيجه مورد پسندتان قرار گرفت.

حالاگر تعداد عكس هايي كه به همان روش عكس‌برداري شده‌اند زياد باشد و همهآن‌ها به يك اندازه و دقيقاً شبيه همين عكس اول به تصحيح نياز داشتهباشند، چه مي‌كنيد؟

اولين روش اين است كه همه عكس‌ها را بهصورت تك به تك از لحاظ رنگ و نور تصحيح كنيد. اما فرمان Match Color ازمنوي Image>Adjustments به شما امكان مي‌دهد محتواي رنگي بين دو عكسمتفاوت را با هم يكي كنيد.

مثلاً اگر زردي يك عكس را با استفادهاز روش‌هاي بالا گرفته‌ايد و مي‌خواهيد اين كار را براي تك‌تك عكس‌هايديگري كه داراي ته رنگ زرد هستند اعمال كنيد، مي‌توانيد با اين فرمان كاريكنيد كه محيط رنگي تمام عكس‌هاي ديگر با اولين عكس ويرايش شده يكي شود.

براياين كار پس از باز كردن عكس و باز كردن پنجره فرمان Match Color، از منويباز‌شدنيِ Source بايد عكسي را كه مي‌خواهيد محيط رنگي آن به عنوان محيطرنگي منبع مورد استفاده قرار بگيرد انتخاب كنيد. در ابتدا اين منو گزينهNone  يا «هيچ‌كدام» را نشان مي‌دهد.

به همين دليل، هيچ تغييريروي عكس نمي‌بينيد. اما كافي است، عكس ديگري را به عنوان عكس اصلي معرفيكنيد، تا بلافاصله تغيير رنگ را در عكس فعلي مشاهده كنيد. 

اين روش خصوصاً براي يكي‌كردن رنگ صورت در عكس‌هاي چهره بسيار كاربرد مفيدي دارد.

درچنين حالتي براي اين‌كه بتوانيد محدوده در حال تغيير را تنها به چهرهافراد محدود كنيد، مي‌توانيد با يكي از ابزارهاي انتخاب، تنها صورت افرادرا انتخاب نماييد و سپس از فرمان Match Color استفاده كنيد.

 

منبع: نشريه عصر شبکه


بهنام علیپور بازدید : 103 یکشنبه 16 آبان 1389 نظرات (0)


شبح

علماي قديم در جاهايي به جسم نامحسوس برخورد کرده بودند ولي قادر به فهم آن نبودند.

اينر اهم باز ملاصدرا اثبات کرد و يک مقدارش را شيخ اشراق و ديگران اثباتکردند و قبل از همه اينها در روايات اشاره به اين مطلب آمده بود و آنمسئله جسم برزخي است.

جسم برزخي خودش يک حقيقت است. الآن همين جا هرکدام ما که نشسته ايم جسم برزخي هم داريم ولي اکنون ما با اين چشم دنيايينمي توانيم ببينيم. ما در يک شرايط خاصي ممکن است همان جسم برزخي خودمانرا ببينيم در حالي که جدا از جسم مادي ماست. اين افرادي که در اثر عبادت ورياضت مي توانند بدن مادي خود را خلع کنند و کنار بيندازند، بعد خودش رابا آن جسم برزخي اش کاملا مي بيند، اين بدنش را هم مي بيند.

علامه طباطبايينقل مي کردند و در جايي نوشته اند که استادشان آقاي قاضي که مرد بسياربزرگواري بوده – البته به ايشان که شاگردش بوده گفته است، اين حرفها را بههرکس که نمي گويند – گفته بود يک وقتي که خودم را در حال خلع بدن ديدم اينبدنم را نگاه کردم، در مقابل خودم بودم، دقت کردم ديدم که يک خال کوچکياينجا هست. من تا آن وقت اصلا اين خال را نديده بودم، يعني در آينه کهنگاه کرده بودم به عمرم متوجه اين خال نشده بودم. در آن حال که خودم راديم متوجه وجود چنين خالي – که قدري کمرنگ بوده – در بدن خودم شدم.

الآندر مسئله ارواح – که امروز مسئله مهمي در دنياست – نمي شود اينها را يکامر کوچکي گرفت. مسئله مشاهده ارواح، خودش يک حقيقتي است. در درجه اولاولياي دين اين مطلب را گفته اند.

اميرالمومنين وقتي که به واديالسلام نجف تشريف بردند خواستند اندکي بنشينند. برخي گفتند فرش بياوريد.فرمود: نه، روي زمين مي نشينيم. بعد فرمود: شما چه مي دانيد! الآن اينجاغلغله ارواح است، شما خيال کرده ايد که چيزي نيست؟! خو آن ارواح وقتي کهدر اين عالم ظاهر مي شوند با يک جسم ظاهر مي شوند.

الآنهمين جا هر کدام ما که نشسته ايم جسم برزخي هم داريم ولي اکنون ما با اينچشم دنيايي نمي توانيم ببينيم. ما در يک شرايط خاصي ممکن است همان جسمبرزخي خودمان را ببينيم در حالي که جدا از جسم مادي ماست.

حتيدر وقتي که انسان در خواب خودش را مي بيند که حرکت مي کند، اين اشتباه استکه بگوييم خيال مي کند همين بدن است که حرکت کرده، خيال است. اما نظراينکه واقعا يک بدني را در حال تحرک مي بيند، خيال نيست واقعيت است. خيالمي کند آن بدني که در حال حرکت است همين بدني است که خوابيده، در حالي کهآن بدني که خوابيده، همين جا خوابيده، روح با يک بدن ديگر در حال حرکت است.

اينقدراين مسئله در عالم شواهد دارد که الي ماشاءالله. اولا يک مطلبي را همينقدر که قرآن گفت هست ما مي گوييم هست، يعني بهترين دليل براي ما خود قرآناست. همين قدر که قرآن گفت جن موجودي «است» که ماده حياتي او آتش است، وموجودي است زنده و داراي مرگ و حيات و بعث و حشر، و موجودي است مکلف مانندانسان، و موجودي است که مانند انسان افراد مومن و افراد غير مومن دارد، وموجودي است که زن و مرد دارد توالد و تناسل دارد ولي ديده نمي شود، برايما کافي است چون قرآن گفته است. ولي افرادي که به نظرشان کمي عجيب مي آيدو حس و محسوسي هستند، مي گويند مگر آدم چيزي را که به چشم خودش نديده ميتواند قبول کند؟

خيلي حماقت است که انسان بگويد من فقط هر چه رابه چشمم مي بينم وجودش را قبول دارم، هر چه را نديدم چون من نمي بينم پسوجود ندارد. خيلي حرف عجيبي است! الآن ما داراي چند حس هستيم؟ پنج حس: حسباصره (ديدن)، شامه (بوييدن)، لامسه (لمس کردن)، سامعه (شنيدن)، ذائقه(چشيدن). اگر ما به جاي پنج حس از اول چهار حس مي داشتيم، لامسه و ذائقه وشامه و سامعه داشتيم باصره نمي داشتيم، قضاوت ما درباره عالم چه بود؟ ميگفتيم عالم همين مجموع شنيدنيها و بوييدنيها و چشيدنيا و بساويدنيها يعنيلمس کردني هاست. اصلا آيا مي توانستيم فرض کنيم که ديدنيهاي مثل رنگ و شکلهم در عالم واقعيتي دارد؟ امکان نداشت. ما پنج حس داريم. اين پنج حس پنجروزنه است در وجود ما که ما با اين پنج روزنه با پنج بخش ازعالم ارتباطداريم، از کجا «معلوم چنين نباشد که» اگر به جاي پنج روزنه پنجاه روزنه(پنجاه حس) در وجود ما برقرار کرده بودند، چهل و پنج نوع موجودات ديگرپيدامي کرديم مثل اين پنج نوع که تا حالا پيدا کرده ايم؟

اميرالمومنينوقتي که به وادي السلام نجف تشريف بردند خواستند اندکي بنشينند. برخيگفتند فرش بياوريد. فرمود: نه، روي زمين مي نشينيم. بعد فرمود: شما چه ميدانيد! الآن اينجا غلغله ارواح است، شما خيال کرده ايد که چيزي نيست؟! خوآن ارواح وقتي که در اين عالم ظاهر مي شوند با يک جسم ظاهر مي شوند.

اينکهکسي بگويد چون من فلان چيز را به چشم خودم نمي بينم وجود ندارد، جز حماقتچيزي نيست. تازه ملک و همچنين جن ممکن است هر کدام انواع زيادي داشتهباشند. شايد هزار نوع جن وجود داشته باشد، يعني هزار نوع موجودهايي که ماآنها را فقط به نام جن و پوشيده مي شناسيم. شايد آنها خودشان هزار نوع«پوشيده» باشند، يعني اگر ما يک حس داشته باشيم و يک نوع آنها را درک کنيم999 نوع ديگرش را درک نکنيم چون 999 حس ديگر بايد داشته باشيم تا آنها رادرک کنيم.

اينها را که عرض کردم براي اين است که به اين مطلب توجهداشته باشيم که اين حرف لااقل در امروز ديگر نبايد مطرح باشد که هر چيزيبايد جسم باشد و هر جسمي بايد ديدني باشد، پس هر چه ديدني نيست جسم نيست وهر چه جسم نيست چيز نيست و وجود ندارد پس هر چه ديدني نيست وجود ندارد، جنکه ديدني نيست پس وجود ندارد! اولا هر چيزي جسم نيست، اجسام، بخشي از عالمهستي را تشکيل مي دهند. تازه هر جسمي براي بشر ديدني نيست. براي بشرجسمهاي سه بعدي، آنهم در يک حد معيني، ديدني است، جسم هم اگر از يک حدمعين کوچکتر باشد بشر آن را نمي بيند. ميکروبها جسمند ولي بشرآنها را نميبيند مگر با چشم مسلح.

بنابراين ما نمي توانيم بهانه اي، نه تنهابراي انکار بلکه براي شبهه نير، داشته باشيم. اينها موجوداتي هستند جاندارشبيه جانداري انسان. نمي گويم جان اند مثل ملک. ملک را بايد گفت فقط جاناست، يعني جاندار نيست، جسم نيست که جان داشته باشد، ولي جن مانند انسانجاندار است، جسم جاندار است.


تعداد صفحات : 52

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 517
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 42
  • آی پی دیروز : 43
  • بازدید امروز : 54
  • باردید دیروز : 83
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 702
  • بازدید ماه : 702
  • بازدید سال : 5,148
  • بازدید کلی : 44,271